فکر کردی همینطور الکی را به راه استاد میبینم؟
این عملکرد هستی و ارتباطش با ذهنم رو نشون میده
شرمنده که فقط میتونم از ذهن خودم بگم.
گرنه برای همه همینطور عمل میکنه
ذهن من یه عمره کلیده رو این خط و خطوط استاد بازی و در نتیجه همونها را هم به خودش جذب میکنه
شاید برای همینه که عشق و اینا وارد مسیرم نمیشه؟
من همه انرژیم را گذاشتم روی فرا و ورا و در نتیجه فیوزهای اون مسیر فعال
یه وقتی هم گذاشته بودم روی عشق شب تا صبح زار میزدم و نمیدونستم واقعا عاشق کدومشونم؟
باور کن.
فکربد ممنوع.
وقتی هم که توجهم به کار و فقط کار میکنم و ایده میگیرم
خب حالا چی شد که توجه ما بین این همه به یک زندگی آروم و بیدردسر نرفت؟
شاید به دلیل همون بیماری معروفی که به داروی انگل نیاز داره؟
خلاصه که تو همانی که میاندیشی را باور کنیم و ک
می به اندیشههامان نگاه کنیم
بررسی و بازسازی و شاید تونستیم تحولی در سیر رویدادهای زندگی بوجود بیاریم؟
بعد از تلاق فکر میکردم، همه مردها کلاهبردارن.
در نتیجه از در و دیوار کلاهبردار میریخت پایین.
بعد از یه تجربة سة دیگه فکر میکردم مردها یا کلاهبردارن یا متاهل و دروغگو
در نتیجه هرکی رو میدید زنش دیوونه بود و داشتن از هم جدا میشدن ومثل خواهر و برادر بودن
دیگه خودت حدس بزن الان چرا این همه تنها موندم چون فکر میکنم،
خدا گاهی از دستش در میره و یه ذکور از نژاد برتر خلق میکنه
شرمنده.
اینا بیوگرافی نبود.
نحوة عملکرد ذهن در مسیر تجربیات و زندگیست
به همین سادگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر