ساعت 50: 6 دقیقه و من همچنان خوبم
زندگی خوب و امید از غیر بریدم
با خودم عهد کردم به هیچ مردی نه فکر کنم و نه ببینم و نا حتا بهیاد بغل باشم
و از همین نقطه است که مسیر همیشگی، مبارزه آغاز میشه
هر چی نمیخواهی سر راهت سبز میشه. حکایت شیخ است و میمون
وقتی نباید به چیزی فکر کنی، یعنی انکار یا نفی چیزی که هست
در نتیجه هر چی فکر از اون دست هست، به سمت ذهنت سرازیر میشه
مثل جنس مخالف یا عشقی که به خودم قول دادم بهش فکر نکنم و توجهم رو به روح خودم بدم
اما این روح یا ذهن هر چی که هست یه گیر کوچولو به اسم عشق داره که باید تجربه بشه و در شرایط سرکوب فقط مثل قارچ رشد میکنه
امروز هر کی ما رو در این ماشین کثیف و خاکی دیدمی خواست دنبالمون بیاد
هر چه مرد میدیدی، میافتاد به این فکر که تو رو یهجایی دیده
خلاصه که اسباب شکار ابلیس پهن و مل در رزم
خدا خودش عاقبتش رو بخیر کنه
اگه شانس منه که همین حالا که ما در ترک انواع حیوانی بهسر میبریم شاهزاده و اسب سفیدش هم بیاد
میبینی؟
حالش رو ببر جای من نیستی؟ یا هستی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر