از جایی که این بشر دوپا همیشه منتظر یه فرصت بوده که همه چی با یه بشکن زدن و یه بسمالله خودش برای خودش درست بشه
پای همه گونه نیروهای بیرونی و مافوق طبیعه رو کشید وسط
یعنی حیرت انگیز انرژی و زمانی که صرف میشه تا کارهای به راحتی به نتیجه برسه
منظورم هر کاری نیست
سوژه دعاو طلسمات و هیاکل چند گانه و ادعیه شبانه و روزانه و نیمه شبانه و اعمالی که همه و همه انجام میشه
تا بشر از سریع ترین راه به نتیجه و آرزوش برسه
به خواستة قلبیش که حالا اینکه واقعا چهقدر براش مفیده و بهکارش میآد؟ از نوع نگرش و انتخاب راه کارش پیداست
شانزده ، هفده سالم بود با دو تا دختر همسنم مثل گاگولها وارد یه خونة وحشتانگیزی شدم در کوچه پس کوچههای تجریش
نکبت و بدبختی از سر و کول خونه میبارید که این خودش به عجایبش میافزود و بار ذهن من چند برابر میشد
................... وارد اتاق شدیم پیر مردی نشسته بود اون بالا و خانمی هم کنار دستش سمت میرزا بنویسی داشت. منکه فقط برای بازدید علمی رفته بودم هاج و واج چشم از مرد جن گیر برنمی داشتم
که هر از چندی برمیگشت و به کنار دستی که نمی دیدیم چیزی میگفت
گاهی دعوا میکرد و گاهی چنان نالهای که دلم براش میسوخت
میگفت شبها کتکش میزنند. بعد به آینه برنجی درازی کنار اتاق اشاره کرد و گفت از اون تو میان و میرن
ببین من اگه باقیش رو بگم تو به عقلم شک میکنی
نمیگم تا تو خماریش بمونی
ولی
تو چطور میتونی تصور کنی موجود حقیری که به نیروهای شر هستی یا چمیدونم غیرارگانیکهایی می باله که
از ازل دشمن انسان بودند تا شام ابد بتونه سرنوشتی تغییر بده؟
اینا درد راحت طلبی و وابستگی به بیرون از خوده که ما رو همیشه به طمع آرزوهای زود رس دنبال دعای
بخت گشا، دیدن نیمه گمشده در خواب، دعا نویس و رمال، زبان بند.
به حق چیزای غیر قابل باور
شاید ابلیس راست میگفت و خیلی هم سجود به ما لازم نبود؟
شاید هم وقتی عقل گرد دور خودش میچرخه راه به طلسم میده؟
ولی شنیدم بعضی واقعا بلدن از این کارها بکنن
نه وسط اینترنت و بازار
نه هر ساعت و وقت و مکان
نه روی هر کاغذ
خلاصه که بد نیست آدم خودش عاقل باشه
اونی که به اسرار میرسه
خاموش میشه
نمیتونه دخالت در امر خدا بکنه
که
قدیم هستیم و تجسم خالق
در اکنون باید هوشیارانه انسان بودن آموخت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر