دیروز وقت نماز مغرب ناخودآگاه چشمم افتاد به خط افق که در برابرم بود و نارنجی و زردی، آخر روز
خورشید میرفت اما هنوز آخرین انوارش را به رخ میکشید
یه حسی بهم گفت میخواد بگه: شاید رفت، اما هست
نشونهاش درخشش ماه
اونم از خورشید نور میگیره
مثل من که از تو
نمیدونم انعکاس کج و معوجی ازتو باشم یا نه
به هر جهت هر چه که هستم روحم مثل ماه تو رو منعکس میکنه
طلبه است و چیزی رو میخواد که منه ذهنی هیچ ادراکی ازش نداریم
هرچه میخواد باشه بین دو زمانی دیروزت خیلی بهم حال داد
شاید در تاریکترین لحظات شب و تاریکی باشیم
اما کوچکترین ستاره هم به تو نوید میده
خورشید عالم تابی هم هست که داره میلیونها ساله به این مجموعه نور میده
مصری ها شاید همینطوریها خورشید پرست شدن؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر