وای خدا جون چه هوایی
از حالا گفته باشم ، این از بلایای طبیعی خارج و مسئولیت رو به عهده نمیگیرم
خودم مثل چی ترسیدم
خب ترسم، ترس کهنه.
همچی تو دلم خالی شده که بشمار
از صدای سیلی که به نورگیر جاری شده، میشه برآورد کرد اگر همینطوری بباره
به سلامتی تا شب میشه طبقه همکف شنا کرد
بچگی که عقلمون به وحدانیت خدا نمیرسید و همونطور که براش موی سفید و ریش بلند متصور بودیم
این مواقع هم
حساب کارم حسابی میاومد دستم و فکر میکردم،
دیگه
جدی، جدی هوا پسه
خدا ها هم عصبانیند و دعواشده
الان نه کسی مراقب توست ونه حامی وجود داره
منم از ترس همیشه پشت رختخواب پیچ بیبی کز میکردم
بدبختی ببین ، حالا که قد درازم تا همسایگی خدا میرسه،
دیگه پشت هیچ رختخواب پیچی جا نمیشم
اون ...... معروف را هم که صد البته از عصر اقلیما گم کردیم و نداریم
پس خدایا لطفا دعواهاتون رو ببرید یه محلة دیگه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر