فکر کن!
تو این هیری ویری چه کشف مهمی کردم
یکی از بزرگترین نگرانیهای من در همة زندگی
یعنی از بچگی تا حالا و هنوز این بوده که، نکنه خواب بمونم
همیشه با خواب مشکل دارم و دو سالی هست که وارد این درگیریها شدم
از زمانش هی کم شد تا رسیده به سه چهار ساعت.
با دارو یا بی
دیشب که نتونستم خوب بخوابم و از شش و نیم بیدارم
الان یه نگاه به ساعت انداختم، به خودم گفتم
از دیشب هم میدونستی لازم نیست کلة سحر بیدار بشی
ولی از نگرانی هیچ نخوابیدم
نه از باب موضوع
از باب این که خواب بمونم
این خانم والده،
با اون مدیریت بحرانش چهها که به سرم نیاورده
خودش تا نزدیک پهن شدن افتاب، وسط حیاط
در خواب ناز و من به بال بال
تازه با این متد کلة سحری خانموالده، هیچ پخی هم از آب در نیومدیم
فقط یه عمر خواب راحت و بیوجدان زخم،
از کفمون رفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر