دلمون خوشه اشرف مخلوقاتیم، همه را نقد میکنیم
توقع داریم و از همه انتظار میکنیم
درک متقابل را طلبکار و فراق را فریاد میزنیم
با اینهمه
زندگی را جار میزنیم
شب میخوابیم و صبح بیدار میشویم
برنامة بعد از روی ساعت تکرار میکنیم .... برنامه بعدی... عین همیشه
همین جوریا تا یه جورایی ظهرمیشه و نصفش صرف قیلوله میشه
و باقی در مسیر برو و بیا و رویا تا که
شب میشه.
شب دوباره
میخوابیم
صبح بیدار و
برنامة بعد ....و برنامه بعدی عین همیشه
همین جوریا تا یه جورایی ظهرمیشه و در قیلوله .... میشه
و باقی برو و بیا تا شب. شب دوباره
شام، tv فرهنگ تنهایی یا چندتایی
و
میخوابیم
تعجب نداره چرا انسان خدا، با این همه تنوع بعد از چند صدهزار یا ده یا چمیدونم چهقدر میلیون سال......
مثل ماشین یاد میگرفته فقط یک مسیر رو بره
بعد اسم چیزای...... بعضی امامزادهها بد در میره
که چشم بسته کل راه رو میرن و برمیگردن
وحشت نمیکنی بهت بگن : یک سال از همهاش مونده
در این یکسال باز میخوای
صبح بیدار شی
از روی ساعت. ..بعدی عین همیشه
تا یه جورایی ظهرشه و نصفش
و باقی در مسیر برو و بیا
تا شب. شب دوباره
کپه لالا
هیچ قدرتی نمیتونه به من و تو ضمانت بده این شب برای ما تموم میشه
اونم بی.................................. عشق؟
بی انگیزه؟
بی شوری برای خلقت؟
اگر بی عشق میشد کامل بود خداوند به فکر درک عشق نمیافتاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر