فضای خالی
میان نردههاست
که نردبام را به مقصد
میرساند
و من که مدام تکرار میکردم
این همه خیرات زندگیست
و تنهایی و تهیای بین نرده ها را قورت می دادم
نبود نردههای تنگ هم و نزدیک تر را
پای قسمت
و توقف را
نشانهای میگرفتم
برای ماندن یا حرکت میگرفتم
و در مسیر آسمان میجَستم
حال تهی بین نردهها
با آبی آسمان
پر شد
متوقف میشوم
نه که
باید به پشت سربرگردم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر