۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

بستنی سنتی پر از خامه




صدای بعد از ظهر بهار که کم از تابستون نداره
همیشه حالم رو جا می‌آره. کانون ادراکم یه نموره سر می‌خوره به بچگی و یاد وقتی می‌افتم
که خواب برام آرزو بود در بعد از ظهر بهاری
وای خدا جون.
من که همین‌طوری یه وری ساکن هپروت هستم. چی توی این هوای بهاری‌ست
که به کل حس و حال رو ازکل بنده‌هات می‌گیره؟
وقتی خسته و هلاک از مدرسه اومدی و پلکت بقدری سنگین که به جای حروف پارسی
خط میخی می‌بینه، تو هم باید با همون چشم‌ها البته چهارتا، سرحال بشینی و درس بخونی
خب اولش که تازه رسیده بودم و خسته‌ام، اوکل کمی دراز کش درس می‌خونم، بعد که خستگی از تنم رفت
می‌رم ایوون و تا خود شب درس می‌خونم
البته گردنم هم خیلی خسته‌است و اصلا هیچ جون نگه‌داشتن بالاش رو ندارم
می‌شه گاهی سر روی بالشت گذاشت و یک‌وری درس خوند
آی ! چی داری با خودت پچ پچ می‌کنی؟
مگه خودت تا حالا خسته نشدی که بدونی چه بد درد کوفتیه؟
تقصیر من چی بود که برای رسیدن به مدارج عالیه
با توسل به امور مالیه
ناپلئونی درس می‌خوندیم
جهنم درک که هنوز سپیده نزده باید پا بر رکاب سرویس می‌گذاشتیم
می‌خواستی سر کلاس که چه عرض کنم! ته کلاس یه چرت ناقابل هم از این زنگ به اون زنگ نزنیم؟
واقعا پدر مادرای اون‌موقع ازما در حد معجزاتی که ازش عاجز بودند
انتظار داشتند
وقتی می‌اومدیم خونه هم که نه.
تا بوق سگ هم از ترس سر از کتاب برنمی‌داشتیم که نگاه‌مون به نگاه خانم والده گره نخوره
این جرم من بود؛
آخرش هیچی نشدم؟
یا زیر سر مدیریت بحران بود که تا هوا این‌طوری می‌شه
هم‌چنان
هم دلم عشق می‌خواد
هم صدای آواز گنجشک‌ها

و هم .....
.... اگه گفتی؟
.
.
هیس
بذار کنار گوشت بکم
.
.
یه چیزی که عطرش همه وجودت رو خنک و تازه می‌کنه
حسش باعث مورمورت می‌شه و
به دلت چنگ می‌زنه
.
.
بستنی سنتی پر از خامه

خیت شدی؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...