۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

روزی پر از مکاشفه



وای خدا جون
امروز پر از مکاشفه بود و لازم شد هی بگم، خدا
در حالی‌که مدرس به سمت شمال طی می‌شد، نفهمیدم چی به چی شد
وسط ترافیک خفن ساعت هفت و چند دقیقه که سگ صاحبش رو نمی‌شناسه
نفهمیدم چی شد؟
زیر سر آهنگی بود که بی ربط شروع شد؟
بذار برم آهنگ رو پیدا کنم بذارم رو صفحه شماهم یه خورده گوش بدبد ببینید شما هم همین طوری اتصالی می‌کنید؟
یا از صبح فشاره وارده روم زیاد بوده یهو قاطی کردم و به خودم اومدم متوجه شدم
قدر یه عمر دوری، آه و افسوس و اینا عشق درم شعله می‌کشید و طاقتم از کف رفت
باور کن کم مونده بود بزنم زیر گریه
پاک قاطی کرده بودم، نمی دونستم گریه کنم یا گازش رو بگیرم و لایی کشون
بزنم به سینة اتوبان
یه حال غریب و متضاد که از پسش بر نمی‌اومدم و بهترین راه انجام هر چه زودتر کار وبه‌دو، بازگشت به خونه
باور کن چه بسا به چشم اولین مردی که نگاهم می افتاد همون‌جا نشسته بودم
شایدم از گردنش آویزون می‌شدم
شایدم پس می‌رفتم و هزاران شاید دیگه
خلاصه که به هر ضرب و زوری بود رسیدیم خونه
ولی یکی بیاد جواب این حال ما رو بده
فکر کنم یه شهابی چیزی ریز جسه وارد جهان کیهانی روانم شد
شاید عشقی کهنه یادآوری شد و زود رفت؟
شاید نوعی ویروس بود؟
این دیگه معرکه می‌شه .چون قابل کشت و تکثیره
شاید هزاران شاید دیگه که امشب تا پوست عاشقم کرده بود
البته داره اثراتش می‌ره
کاش بدونم چی یهویی این‌طوری‌م کرد
باور کن می‌رم دنبالش
چه بسا همه مشکلات انسانی حل شد
شوخی نگیر خوب که فکر می‌کنم
انگاری یه نموره هنوز مونده که به قاعده یک ماه کفایت کنه
برای طرح و نوشتن و ساختن



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...