۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

دیگه هیچ کس




صبح بهاری خنکت بخیر
برای من نه خنک است و نه بهاری چون از خستگی دلم می‌خواد از زندگی حذف بشم
نمی‌دونم کی و چه وقت برای قوم ما فرهنگ تعریف کرد و شد فرهنگ خانوادگی و ایرانی؟
چیزی از این فرهنگ نمانده به جز ویرانی
والله نه بچه‌ها حرمت نگه‌می‌دارند و نه بهشتی دیگه در کار و
نه پدری که معنای خداوندگاری در خونه باشه
اما هم چنان مادر، مادر است و خر
خسته ام
به‌قدر همه آرزوهایی که از باب مادری از خودم دریغ داشتم
خسته از تمام مهری که به نام خداوند و انسان نثار کردم
بابت لحظه لحظه هایی که به تنهایی سپری کردم
همه آنچه نخواستم و مادری کردم
همه شب‌هایی که از تنهایی دیوونه می‌شم و به این‌جا پناه می‌آرم
بی‌اون‌که برای خودم، چون مادرم
حقی قرار داده باشم
وقتی همه زیبایی‌های جوانی، امید، بود و باشت رو در راه بچه می‌سپاری
نتیجه همین بس که تو وظیفه داری و کسی جز تو،‌ وجود نداره؟
زن با مادری دیگه زن نیست؟
انسان نیست؟
برای تجربة خودش نیامده؟
کجای دنیا قانون، وقت خواب سرت فریاد بزنن
نعره بزنند و زندگی‌ت زیر و رو بشه
خسته ام
از این مادری
از هر حرمتی که به دروغ چپاندن در این فرهنگ
مادری
دیشب در آب مقدس دست شستم و کشیدم کنار
مرد ایرونی جنبه نداره و خودش و بچه‌‌اش تو رو برده ای متصورند که نه تنها تاحالا کاری نکردی
بلکه چشمت درآد حتا اگر مردی هم باید تا آخرین لحظه ادامه بدی
من نه این فرهنگ، نه بهشت، هیچش را نمی‌خوام
بچه هم نمی‌خوام
امسال از آغاز پیدا بود سال کندن است و رفتن
به قدری به روح انسانیم تنگ نشسته دیگه که تحمل نه بچه و نه مشکلاتش هیچی را ندارم
می‌خوام برم. بیش از این
تحمل سوء استفاده را ندارم.
به روحم برخورده
ولی کجا؟
این‌جا خونه‌ام و ملت تو خونه هاشون زندکی می‌کنند
همیشه باید از دست باباشون هم خونه و زندگی‌ام رو ترک می‌کردم
حالا از دست بچه‌ها
کاش یه شزم بیاد و با هم بگیم شزم و
دیگه هیچ کس
هیچ کجای دنیا
اسمی ازم نیاد

آهای بچه‌های .......... چیز
اینا که کردن تو مختون همه‌اش حقه و فریبی‌ست که برای اسارت انسانی جعل شده
محبت محبت میاره. ستم ریشه محبت رو درمی‌آره
و من در ستم این سال‌ها، نه مهری به سینه مانده و نه رحمی به نام مادر دارم
حالا هر غلطی دلتون می‌خواد با خانواده‌ها بکنید تا شما هم شاهد معجزات عصر کیک زرد باشید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...