راستش رو بگم؟ یا چپش رو؟
دروغ چرا ؟ تا همین چند سال پیشها باور نداشتم آدم بتونه بدون عشق زندگی کنه
یعنی فکر میکردم از ملزومات حیات آدمی ازهوا واجب تر ، عشق و نمی دونستم مگه میشه بی عشق هم صبح چشم باز کرد
تقریبا بطور معمول هم عاشق بودم
خب نمی دونم تو چه تصوری از عشق داری. مال منم یه تصوری بود عجیب و خاص که چون معمولا
خودش نبود عشق من هم تموم میشد
و نه که مشکل تصور من از عشق که او خودش نبود
بعدها فهمیدم عشق بیشتر از همین چهار وجب ناشناختگی و هیجانش نیست
می تونی به سبک مونگولها از راه دور عاشق باشی و مدت زمان بیشتری در فراق، عشق بورزی
ورژن اسیدیتر مثل مجنون بزنی به بیابون
اما اینها فقط در ناشناختگی و دوری جواب می ده نه در سر سری و دست دستی
می تونی هم بهطریقة mp3 انقدر هم وببینید که زود کشف و به بیزاری و نفرت معروف برسیم
مهم فقط حس عاشقیست
که همیشه از اون موقع که مد بود روی درختها دل میکندن
و به انتظار بیست رقم گیس میبافتیم
و با نگاه راه مدرسه رو متر میزدیم تا......... عشق داشتم، حالا
اگه آیکیو بالاست و به دفعه دوم سوم میفهمیدم
این فورمول ما نیست و جواب نمی ده که، آدم نباید فکر بد کنه
مهم حس عاشقانة هیجان و شور و شوق که در هر آغازی وجود داره
دقت کن
آغاز
یعنی تو شروع کنی به قدم برداشتن از این سر راه
به یه نقطهای که
متوقف بشی
خب پس با این حساب لازم نیست فقط یکبار فکر کنیم این یعنی همون "عشقی که دیگران نتونستن به سرانجامش برسونن ولی من؛ یه چی می دونم که این عشق رو به وصل میدوزه و وصل را تا مرگ امتداد خواهم داد »
بهقول مثل معروف و اندکی ترش ولی پر معنای فارسی:
« زرشک قرمز. نه از نوع آب گیری و سیاه »
خلاصه که از عشق اول تا عشق آخر برای من همه اش عشق بودسلام به هر چه عشق عالم
که باعث میشد لپات داغ بشه و قلبت خدادتا بزنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر