۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

چرا من؟





خوش می‌گذره؟
به ما که خیلی.
الان کنار دیو چشمه نشستیم و کباب بال کوسه و فیلة بره می‌خوریم
دوستان هم گردا ها گرد ما جمع‌ند و رامش‌گران هم
به نخواختن
اشکالی نداره
این ها خیلی بهتر از کوبیدن سرم به دیواره
از صبح ، چونه بزن که بریم بیرون؟
شونه انداخته که، نه
خودت رو بُکش بالکنی تمیز کن که بیا بیرون غذا بخوریم.
کی شانس اینو
داره وسط یه بغل نسترن غذای سیزده بخوره؟
با یه خروار اخم شونه بالا داد و میز اندرونی چیده شد
غذا که حاضر شد بشقاب لیوانم را بردم بیرون و نشستم کنار خروارها نسترن
که بطور طبیعی،‌ فقط دیدنش دیوونه‌ام می‌کنه وای به حال دوازده + دو
همراه رفیق شفیق گرمابه و گلستانم حکیم ......... شروع کردیم به در کردن، دوازده + دو
که با حرص بساط غدا رو جمع کرد آورد بیرون.
حالا از من اصرار که ........ بخدا مشکلی ندارم .
می تونی بمونی داخل
اومد.
دستش درد نکنه.
حیف به دلایل ناموس پرستانه نمی‌شه عکسش رو بذارم
که ببینی با چه برج زهرماری
دوازده + یک رو گذروندیم
واقعا سه روزه خون‌م به شیشه است که
گوشی‌ش رو بردن.

چنان رنگ و قیافه‌ای داره که تو گویی آقای شوهر سرش هوو آورده
گفتم، لاکردار تو با عشقت‌م همینی.
فقط می‌خوای تا.... نداری.
وقتی مال تو شد همین‌طوری سر راه می اندازی تا وقت رفتن
اون‌موقع هم شاکی می‌شی، چطور تونست بره و قید تو رو بزنه؟ چه جسارتا
چه جلافتا
اون وظیفه داره شکرانه بده ، دل به تو داده
یا گوشی باید مراقب خودش باشه ، چون مالکش سر به هواست؟
همه این‌ها یک طرف و افتادنش به گردن
بخت، شانس، بدبختی، خدای نامرد، منه بیچاره،........................... چرا من؟
و خلاصه که .......... خدا خودش خیر کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...