۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

عجب برفی




این دیگه از اون برف‌هایی‌ست که همیشه ازش می‌ترسم
برف بیاد و درختان پر از جوانه باشند
البته که آدم ترسو همیشه ابزار مختلفی برای مواجهه با نگرانی‌هاش داره
از جمله نایلون مفصل
همین که سپیدی‌ برف بر هوا هویدا شد
جنگی پریدم بالکنی و روی تمام جوانه‌ها رو کشیدم
از همه بیشتر نگران درخت انگورم که پر از جوانه‌های ریزه
گرنه امین الدوله و نسترن‌ها بلدن چه‌طور از خودشون مراقبت کنن
با این همه سرتا سری نایلون کشیدم
و خدا رو شکر کردم که حیاط ندارم
در حیاط چه می‌شد کرد با این برف بی‌هنگام؟
به هر حال الهی شکر و سپاس‌گزار این نعمت پربها هستم
خلاصه که عزیز دل
زندگی جنگ است و دیگر هیچ
البته برای کسانی که دلی پر از آرزو دارند
ماهم یک زمانی کلی آرزو مندی داشتیم و قلبی سنگین از بار
هر وزشی هر ورود و خروج بی‌هنگامی می‌تونست کل پایه‌های زندگی‌م رو متزلزل کنه
قربونت برم آزادی
به قول شیخ
آزادی در بی‌آرزویی‌ست
چو از ره  نیاز درایی
قیمتت پیداست

۲ نظر:

  1. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  2. چی بگم والا؟
    با حساب تاریخ سفر پدر, دور و بیراه هم حدس نزدید
    اما چه خیالی؟
    حساب عمر ما بر چرخه ی اعداد و نوک انگشت یا سجلد احوال نیست
    البته که کلی ازم تعریف کردید که اونم خدا عمرت بده همشهری
    این شهامت هم که گفتی خیلی دوست داشتم
    ولی خودم می دونم چه دل ترسویی دارم
    نمی دونم دیگه به رسم ادب چی باید بگم که جبران این همه لطف کرده باشه؟
    اما همشهری
    جان خدا دیگه ازم تعریف نکن
    منم یابو برش می داره

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...