۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

غافل‌گیرانه





جماعت تا یک کتاب می‌خونن، یک مفهوم کلی ازش می‌گیریم 
بادی به غبغب می اندازیم که اینم می‌دونستیم، فقط یادمون رفته بود
یعنی تا حس آشنایی به پیام کتاب نباشه، ما تا تهش نمی‌خونیم
بعد 
همین ما
که هر کتاب یکی به سوادمون افزدوه و رفتیم بالا
فکر می‌کنیم همین‌که این‌ها رو خوندیم، یادآوری شد، یادگرففتیم و .... کافیه
و به من‌مون افزوده می‌شه
یک زمانی برنامه‌های شهبازی رو نمی دیدم، زیرا، می‌پنداشتم
ته داستان رو طوری فهمیدم که نیازی به سخن غیر ندارم و داره یه چی برای خودش می‌گه
یک روز هم مجبوری دیدم‌ش و چندماهی دنبال‌ش رفتم و .... داستان
حالا
فکر کن
منی که مدام بالا منبر و برای خودم سخنرانی دارم
توجه کن
من این‌جا با خودم حرف می‌زنم، خودم رو شکار می‌کنم، نقاط ضعف‌م رو می‌بینم و داستان
ته جاده‌ی بلاهت اسیرم
چه‌طور با چهارتا کتاب خوندن مردم عالم می‌شن؟



موضوع:
قضاوت


روز 26 اسفند از بیرون آمده بودم که اسانسور از 6 به سمت پایین می‌اومد
و با صحنه‌ای مواجه شدم که چشم‌هام رو گرد کرد. گولم مالید، تو ذوق‌م خورد و کلی قضاوت
حتا موضوع رو به بانو والده هم گفتم
- همسایه‌ی جدید رو دیدم با پیژامه و عرق‌گیر زباله پایین می‌برد
حتا شاید به اخوی هم گفتم که بعدش اون توصیه‌ی احمقانه رو بهم کرد
خلایق هرچه لایق


صحنه دوم:
امروز
هنگامی بانو همسایه آمد دم در که داشتم از این‌ور تراس میز بساط منقل رو منتقل می‌کردم به
اون‌ور تراس که منظره‌ی بهتری داره « پشت بام روبرویی‌ها » 
اون‌جا در حیطه‌ی بشقاب مهپاره و پشت‌ش هم چسب دیواری که به سقف رفته و نه گمانم
به هیچ گیاهی آسیب برسه
اما این‌ور دیگه امکان روشن کردن منقل موجود نیست به دلیل حضور بانو امین‌الدوله که کنج ایوان آغوش گشوده و داره همین‌طوری همه‌جا لم می ده

منو داشته باش، تریپ حمالی
خاکی، کثیف، لباس کار، و به لطف باد موهام سیخ روی هوا و هر چه دلت بخواد
آخر افتضاح
شاید تا امروز هیچ‌کس جز پریا من رو با این هیبت ندیده باشه
چندبار ازش عذر خواهی کردم که ژولی بودم و گفتم شرمنده که امروز حال خوبی برای دیدار نبود
ولی وقتی رفت، این ذلیل مرده‌ی نکبت از کولم رفته بود بالاکه:
دیدی آبروت رفت! خاک به سرم. اون‌که نمی دونست داشتی فیل هوا می‌کردی. حالا ببین چه فکرها که درباره‌ات نکنه
بلافاصله به یاد آسانسور اون‌شب افتادم و قضاوت بی‌راه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...