فکر میکنم اگر بچههای این دوره وارد یک سیاهچاله بشن و از اونور یک سپید چاله سردربیارن و
بیفتن وسط کودکیهای نسل ما
از گشنگی تلف خواهند شد یا از چیزهای دیگر
از جمله
اینطور نبود که ما چهار فصل یکجور غذا بخوریم
همانطور که معمول نبود در فصل زمستان گوجه و خیار ببینیم
غذاهای زمستانی از خشک شدههای فصل تابستان مثل سبزیجات و
بادمجان، کشمش، خشکبار، ماهی و گوشت بیشتر بود
بیبیجهان گوشتها را هم قیمه میکرد،
تخمهها را بو می داد
انگورها به نخ و
سیب زمینی و پیاز انباری هم که حقیقتن
انباری داشت
غذاهای تابستانی آخر بهشت رنگ و مزه بود
سبزیجات تازه و غذاهای تابستانی
از جمله، آب دوغ خیار در ظهر گرم و سوزان
نون پنیر هندوانه، .. انگور، .. طالبی، گوجه و خیار و الی داستان
کسی نه قیافه میگرفت و نه ناز داشت
تازه کافی بود نون خشک در پیاده رو ببینیم
برداریم و ببوسیم، بر بلندی میگذاشتیم که زیر پا له نشه
برکت خدا
که حتم داشتیم خدا در حال آزمایشمان بود و از آن بالا می دید ناسپاسی کردیم
و شاید نان از سفره میرفت
تازه بعد از کلی حسرت برای آمدن گوجه و خیار که دیگه کسی اخ و اوف نمیکرد
با میل تمام میخوردیم
همین من در همین حالا
شکر پروردگار جز درد خریت، هیچ درد و مرضی ندارم و سالم هستم
ولی هر یک از دخترهام میمونند به زنهای عصر قجر
پر از داستان
سی عشق فست فود و آت و آشغال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر