
عاشق این مفهوم وفاداری صادقانه هستم
اینکه ما آدمهای عجیبی هستیم و فرصت طلبچشم میخواد، دل نه
نه دل کشکی که هر چی میبینه میخواد
منظورم دلیست که خداییست و جایگاه جان
امسال نزدیک به سی سنبل کاشتم و همه درآمد و محصول حسابی رضایت بخش
صورتیها همه، دو قلو و بنفشها هم تکی بودن
و میشد سفره را پر کرد از سنبل
اما نکردم به چند دلیل
اول این :ه، نمیشد گل دانهای باقی مانده را کشید توی اتاقی که گرم است
و نمیتونم دوباره بعد از سال تحویل کلی گلدان به ایوان برگردانم
نمیشه گلهایی که به هوای بیرون عادت کردن، با آوردن به اتاق قتل عام کرد
عمرشون نیم میشه
ولی چندتایی که به قصد سفره در گلدان کوچک زده بودم رو به اتاق منتقل کردم
از جمله
وفاداری صادقانه
این گل دیگه امسال جونی برای رشد نداشت
چند سال پیاپی همدم عیدها بوده
من تنها بودم ولی او تنهام نگذاشت و هر سال گل داد
گل امسال انگار یه جورایی میگفت:
دست از سرم بردار. دیگه جانی برای ادامه ندارم
نه به این معنی که سال دیگه دوباره در خاک نزنم
تا هنگامی که زنده است و به توجهم جواب میده، محبوب دل من خواهد بود
و تو گمان مبر گلهای تازه ی امسال موجب بشه، به این گل بیتوجهی کنم و یا بر سفره ننشانم
به این میگن وفاداری صادقانه
کاری که معمولن ما آدمها در موارد خاص از جمله در مورد یار زندگی رعایت نمیکنند
بانو همسر بهطور حتم همیشه هست و تکراری شده
سر برمیگرده به جهات دیگه
خودت اونجایی و دلت یک جای دیگه
گاه هم حتا خودت هم اونجا نخواهی بود که میشه فاجعه
کاش ما اندکی وفاداری صادقانه بلد بودیم
چه گل باشد و چه یار در خانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر