اکه یکی توی زندگی فکر کنه بهمن بگه: ترسو
نه که سی اینکه دیو دو سر منم
زیرا
همه میدونن این منه من، چه سر بزرگی داره
دیگه از زندگی در دل کوه و جنگلم پیداست
یعنی خودم هم باورم نمیشه دستپاچه بشم،
خودم رو گم یا ببازم،
یعنی دیگه وقتی میخوان جنازه لت و پارم رو از لای آهن پارهای نابود شده توسط تریلی بیرون بیارن
نوک زبونم رو که نمیذاشت حرف بزنم، کندم
بعد گفتم:
دستم نزنید
و فرمان دادم که چهطور بیارنم بیرون که بدتر ناکارم نکنن و بعد از هوش رفتم تا ....
خودم هم به خودم میگم: کله خر.
یا بهقول بیبی: سر بزرگ، سره خور
اما
وقتی تو حواست به همه چیز باشه و در لحظهی اکنون حاضر باشی
یه چیزها میبینی در حد معجزه
انگار که واحدهای زمینی و آسمانی، یکی یکی پاس میشه
ولی اگر مدام درگیر گفتگوی درونی باشی
نه متوجه تفاوت این دو بنفش میشی
و نه میتونی ردپای اضطراب خودت رو اینطور به وضوح ببینی
بفهمی که هنوز گفتگوهای درونی بسیار هست و ازش بیخبرم
نظر به فتح خوشهی پروین ندارم
که سر به آستان درون دارم
این شاهد که
وقتی هول میکنم، عقلم از کار میافته
محاسبه و میزان ندارم
با عجله کاری انجام میدم که حالا اگر یکساعت بعد هم بشه
اصلن کتاب خدا از دستش زمین نمی افته
ببین تا جوانههای سبز زندگی رو بر سر پیازها دیدم
عقل و حس زیبایی شناسی و تناسب و .... هر چه بلد بودم تعطیل شد و هول هولی
پیازها رو کاشتم
گلدان به این گله گشادی
سنبلها به هم چسبیده
این نشون میده که حتا چشمم هم چیزی رو نمیبینه
خب حالا
کدوم اینها منم؟
اونی که سر بزرگه؟
یا اونی که خودباخته میشه؟
از دیشب ذوق داشتم که دیگه بریم برای خونه تکانی
از عید عقب موندم
یعنی دروغ چرا؟ آ آ آ آ
از همون وقتی که تکالیف مدرسه رو میپیچوندم و از پنجرهی اتاق فرار میکردم به حیاط خونه
تا دلم میخواست با دار و درخت خیال بافی داشتم
تا وقتی سرگرم کتابت بودم، دلم هوس مهمونی میکرد
درون کارگاه، جون می دم برای یه نموره کلفتی و نظافت خونه
وقتی هم بنا باشه نظافت کنم
به هزارو بیست یک دلیل هی میرم یه چیزی بردارم یا بذارم
جا موندم بالکنی
یعنی خدا حلال کنه امروز جز باغبونی و نظافت تراس هیچ کار مهمی نکردم که این ذلیل مرده دست از سرم برداره
که : های دیدی باز خونه نتکونده موند
وقتی روحم دلش طبیعت می خواد
می خواد دیگه
امروز روز طبیعت بود
ماشین نیستم که برنامه پذیر گردم
تمام سلولهام، عطر سنبل گرفته
از یک ساعت پیش هم مشغول پخش سنبلها بین طبقات هستم
و چه حس فوقالعادهای بهم می ده
امروز دچار جادوی سنبلها شدم
الهی شکر
نماز من
سجده به زیباییهای توست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر