۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

ته‌ران



ای خدا کی می‌شه هر چی دهاتی‌ست از ته‌ران بریزن بیرون و بگن:
هر کی مال هرجا که هست، بفرما همون‌جا
اولی‌ش خود من، مجبور به بازگشت به تفرش بشم
باور کن هر چه که در همه‌ی سال‌ها از دست دادیم، از سر همین کوچ به ته‌ران بوده
ما دهاتی‌های ساده، بی مرض، بی‌ریا و کلک، مهربون، همه اهل صفا و صمیمیت سر از جایی درآوردیم که،

هر چه دزد و غارت‌گر از کل کشور فرار می‌کرد
پناهنده می‌شد همین‌جا
بعد هم که شاه مرحوم، پایتخت رو از زیر نشیمن‌ش بلند کرد و آورد ته‌ران که هم امام‌زاده داشت و هم باغات پرصفا
و هم هر چه پول غارت شده‌ی کل کشور بود ریخته شده بود همین‌جا
بعد از اونم که همه می دونیم چی به سر اجداد بزرگوارمون اومد
اومدیم این‌جا و دیدیم هرکی هرکیه
کسی هم از خدا نمی‌ترسه و همگی اهل دیار غارت و چپاول
هم هم‌چشمی آموختند هم مسابقه‌ی بدو بدو سر پول و ..... جنس جور
همگی افتادیم به بلا
یه دلم می‌گه پاشو جمع کن برو چلک
دل بزرگه می‌گه: ول کن تو رو خدا
هر چی دهاتی از این‌جا فرار کرده، جمع‌اند اون‌جا
به خیال خودت داری برای خودت می‌چری که:
تق تق تق در می‌زنن
کیه؟
میهمان ناخوانده
یعنی من اون‌جا بیش‌تر اقوام رو می‌بینم تا این‌جا
لاکردار نمی دونم چرا سر راه همه هستم
هر کی داره از سر خیابون رد می‌شه با خودش می‌گه:
اوه فلانی الان این‌جاست ..... الا قصه
تنها می‌ری ولی تا روز سیزده باید پذیرایی کنی
وسطای داستان هم که جماعت پوست می‌اندازن و با یه‌ذره آب‌ شنگولی می افتن به جون هم
حالا بیا دعوا و دل‌خوری
تا آخر سفر نصفی سر قهر و دعوا از هم جدا می‌شن
باقی هم می‌زنن بی‌خیال دنیا و نون و ماست خودشون رو می‌خورن و تو می مونی و سرایداری
البته سال پیش هم تقریبا همین مشکلات رو داشتم
اما اندک
یعنی این‌که این‌جا هر کی بیاد عید دیدنی، حضرت والده یا جناب اخوی و 
تشریف نداشته باشن؛ میهمان با خودش می‌گه:
اوه ه ه کی حال داره بره و فردا بیاد؟ بریم خونه‌ی شهرزاد
و در نتیجه کلی میهمانی داشتم که  دیدن‌‌شون نرفته بودم و برخی هم سال ها ندیده بودم
خلاصه که اون‌ش باز بهتر از شمال رفتن و خوردن کنگر و انداختن لنگر
نه که از میهمان بدم بیاد
صد و پنجاه سال پیش که متارکه کردم و با مفهوم بیوه‌ی میوه به درستی آشنایی یافتم
دور همه اهل فامیل خط کشیدم و تا هنوز با کسی کاری ندارم
اما خب عیده دیگه
قدم هرکی می‌رسه سر چشم
فقط تا هنگامی که کار به زیر شلواری و داستان‌های فامیل های غایب نرسه


خلاصه که ای خدا
همگی خراب شدیم رفت
برای نسل های بعدی هم که شده برمون گردون سر جامون
فکر کن ما بی‌ظرفیت‌هایی که از دهات اومدیم شهر و این‌طور خود و اصلیت‌مون رو گم کردیم
چه کردیم هنگامی که پامون رسید به زمین و فکر کردیم، آدم شدیم!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...