باید به سنت هر ساله برم به سمت ترک سال کهنه و ورود به سالی جدید
همون سالهایی که هزار ساله قراره وقتی میآد
زندگی جمیع بشریت عوض بشه
شاید هم شده باشه و سر حساب انگشتهامون جا نشه
ولی منکه
اوه ه ه ه چهقدر منتظر نشستم تا سالی تازه وارد
به یمن قدمهای از لای زرورق دراومدهاش
منو کلی خوشبخت کنه
خودمون که عرضهی خوشبخت بودن رو نداشتیم
از مفهوم کاملش هم هیچ شناسهای در دست نداریم
که اگر تشریف فرما شد، بشناسیم که این
خود خوشبختیه
زیرا که ما همیشه شنیدیم عدهای در پی خوشبختی یا کوچ کردن
یا از دیوار راست بالا رفتن
یا هم اصلن زندگی نکردن و فقط منتظر نشستن
منتظر ناجی بیرونی
نه که فکر کنی به باوری انتظاری غلط و بیهوده دل خوش کرده باشم
نه بهجان خودم
من که ماه
دنیا هم ماه
ولی هنوز روی ماهش رو ندیدم
اما چون دنیای منه، حتم دارم حتمن یه روزی باب میل من میشه
چرا که نه؟
خدا هم تازه باب اندازهی فهم من وجود داره
هستی به قدر تحمل ذهنم گسترش یافته و الی آخر
چرا که بنا نباشه اون شاهزادهای که در یکی از اون شبهای هزار و یکشب
که در رویایش سرگردان شدم
عاقبت مانند پرنس، سیندرلا پیداش بشه
حالا با اسب هم نشد؟
با ویلچر
سن من هم داره میره بالا و لعنت به من اگر هنوز منتظر یک جوانک سیساله باشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر