۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

کارمند باشی




همسایه‌ی طبقه بالا از سفر برگشته

و باز من رو به این کر فرو برد که اگر بنا باشه، زندگی مکرر تکرار بشه
حتمن در زندگی بعدی کارمند خواهم بود
حد تعادل و زندگی
همیشه شاهد تصاویر سفری هستم که شباهتی به تجربیات من و یا خانواده و دوستان نداره
ولی اسباب حسرت بود همیشه
در جامعه‌ی ایرانی، کارمندان دولت از همه بیشتر در آسایش هستند
نه از باب رفاه مادی
که از باب وساوس ذهنی
همین‌که کارمندی رو می‌پذیرند، 
نشان دهنده‌ی این است که از دنیا زیاده خواهی و طمع ندارند
همین‌که ماهیانه مبلغ مشخصی وارد جیب بشه، اون‌ها هم می دونن چه‌طور باید زندگی رو براساس همان
مدیریت کنند
وضع‌شون از سایرین هم بهتره
بر اساس همان آینده نگری که دارند، جهیزیه دختر جمع می‌کنند
پسر به دانشگاه   می‌فرستند و .... نه که سی این که دارند
سی این که از ابتدا بر اساس همان شرایط حتا ازدواج کردن
و همسری مناسب وضعیت حقیقی خود  خواهند داشت
و به وقتش هم به سفر می‌رن، 
نزدیک خونه‌ی من یک شهرک دولتی هست
قدرتی پروردگار همیشه پر از آدم
ولی شهرک ما که ماشا... همه با خدا سلام علیک دارند
گاه سال به سال هم نمی‌آن
البته سفرهای جایگزین دیگری هم دارند
ولی بیشتر از سر دل‌زدگی و تکرار نمی‌آن
وقتی تو مالک بهشت باشی، حتا بهشت هم دلت رو خواهد زد
ولی تا هنگامی که نداری، در حصرتی که خوش‌به حال فلانی
کارمند جماعت حتا به داشتن فکر نمی‌کنه، 
فقط دنبال برنامه ریزی‌ست که چه‌طور به اهل بیت حال بده؟
نمونه‌اش همسایه زیری من
به‌قدری در فکره چه‌طور اهل بیت رو شاد کنه
که گاهی دلم براش می‌سوزه
اما همگی شادند
ولی از خودشون خونه ندارن
خب جهنم
ما که داریم کجا رو گرفتیم؟
چه بسیار چادرهایی که الان در سیسنگان و جنگل نور یا حتا کنار جاده هست که با شادی تمام
دنبال آب آشامیدنی یا جایی برای درست کردن آتش هستند
با تمام وجود شاد و از سفر لذت می‌برند
حتا اگر وسیله‌ی سفر کامیونی باشه که همگی پشت آن می خوابند
حالا بچه‌های ما
نرسیده شروع می‌کنند:
آی چرا تنهایی آمدیم ؟ 
گوشی‌ها به دست و یکی یکی غیب می‌شن تا عصر که
سر و کله‌ی میهمان‌های یواشکی دخترها برحسب اتفاق پیدا می‌شه
و تا ته سفر هم شاد نیستند یا حوصله‌شون سر می‌ره باید برن بیرون بگردن
یا دل‌شون تنگ و گشاد می‌شه، از تلفن آویزون و یا مدام با میهمانان گرام می‌خوان برن ول‌گردی 
و چون تو از شلوغی ایام تعطیلی می ترسی
باید با قهر و غضب بنشونی‌شون سر جا
بعد هم می‌شی مادر فولاد زره دیو که نمی‌خواد اصلن به بچه‌هاش خوش بگذره
و کافی‌ست آب قطع بشه، برق بره، یا هر مشکلی
دیگه دنیا یک طرف، بدبختی این لعبتکان ماه روی یک‌سو
زیرا
عادت می‌دیم به آماده خوری، حتا اگر به قیمت از دیوار همسایه بالا رفتن والدین باشه
و همین‌طوری زندگی خط می‌خوره
از بهشت می‌افتیم وسط جهنم
این همه هیچ حسرت نیست
فقط یادآوری برای روح‌م می‌شه که اگر واقهن برگشتنی باشیم، حتمنی کارمند بشم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...