۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

سالن شهرداری





امسال موندم دست تنها
یعنی کارگرم رو جواب کردم به دلیل خود پیچ بودن عجیبی که در دو در بازی کار داشت
و آدم غریبه هم نمی آرم خونه
از همین رو من موندم و خودم و اثبات این که
من می تونم
ماشالله به این خونه
مرحوم پدر دستش به هیچ چیز کم نمی رفت
مثلن میوه صندوقی می خرید
خونه بزرگ می ساخت
سقف تا دلت بخواد بلند و من موندم خونه ای به وسعت سالن شهرداری
و تو گمان مبر کم بیارم
یعنی در این دو روز روح پدر نور باران شده
هر کاری که کردم یک سجده ی شکر بعدش و هزار سپاس از پدر 
و از هستی که:
خونه ای دارم که نظافت ش کنم
شیشه های بسیار دارم که باید پاک می شد
از سرامیک‌های کف نگو که هنوز نیمش مونده برای روز آخر
و پرده
آی پرده
منه وسواس چروک محال پرده در ماشین بشورم
شکر که یک خروار پرده ی شستنی داشتم
و از همه مهمتر که شکر این تنه من با من راه می اد
شاید از قصد و اراده ی شدنش باشه؟
ولی بخش عمده ی کار تمام شد 
خدایا شکرت برای این همه نعمت 

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...