وقت کردم دو سه فیلم ببینم، این دو سه روز
بهترین و دلچسبترینش حسن کچل بود
کلی لذت بردم
بعد از هزار سال دوباره دیدنش،
مثل بار اول دیدن بود
من آدمی بزرگ شده، جدید، در حال و هوایی پخته، به تماشای فیلمی نشستم که کلی جلوههای ویژه برای
ذهنم داشت
همون ذهن عاشق کودکی
ذهنی که خودش رو در دور دست ها بهیاد میاره
آخرین سالهای مدیریت و حضورش در زندگیم
شاید؟ نمی دونم
این حس من است
در هیچ کتاب و دانشکدهای هم تدریس نمیشه
نصفی هم از فیلم افسانه عمر خیام دیدم؛ که همین حضور اندی در فیلم
موجب شد، باقی فیلم به نظرم جدی و مهم نیاد و ندیدمش
حالا بزنه و یک روز دیگه ببینم تا ته و خوشم بیاد؟ مال اون روزه
دیگه جونم برات بگه
درخت گلابی هم کلی قلقلکم داد، اندکی بغض کردم و خدا خیر بده حکایت این انرژی دزدی ذهن رو
که سبب میشه در این مواقع زود به خودم بیام و کاسه کوزه رو جمع کنم
وسطهاش هم دانتون ابی، خانواده مدرن و داستان زندگی هوپ میبینم
فیلم یک تئوری برای همه چیز رو هم دیدم
با جایگاهی که استقان هاوکینگ در علم فیزیک و کیهانشناسی و اختر فیزیک و ... فلان داره
بسیار قابل احترامتر از تصویری می تونه باشه
که هالیوود ارائه داده
هیچ حرفی به شکل جدی دربارهی نظریههاش و ... فلان و این ها به میون نمیآد که بیننده فهم نسبی
از شخصیت این ابر مبارز پیدا کنه
بیشتر به نظرم طنز بود
امشب هم فراموش شدگان رو دیدم
که چنگی به دل نمیزد
از سریال ترکی بهتر بود
فردا هم میخوام باد جن رو ببینم و یا زندگی خصوصی آقا و خانم میم
این روزها فیلم میبینم که بعد از تعطیلات برم به کارگاه
اوه کارگاه
دو روز پیش در منزل بانو والده گشتم و وسط کلی بوم یک جفت مستطیل باریک درآوردم
برای دیواری لازم دارم
اما اگه فکر کنی بدونم چی بناست کار کنم؟
کور شم اگه دروغ بگم، نمی دونم
فقط یک جای خالی دارم که میخوام پر کنم
و این طوریست که کار گره میخوره و من ناتوان میشم
ولی کلی حباب گرد سوز نقاشی کردم
ویرم گرفت این شیشهها ساده نمونه و کلی گل و بوته روشون کشیدم
کار دلی میشه این
ما روی آسمونا و وسط ابرها
ماهی میگیریم
این همشهری گرام ازمون سراغ بال زنبور میگیره
شمام اخوی اول بگو با داستان خدا مشکل داری؟
یا
کتاب؟
چه فرقی داره اگه در اسبهای آبی، نرها زاد و ولد میکنند؟
محمد خردادیان و التون جان هم جفت دارند
هر آدمی به تناسب خودش جفتی داره
موضوع اصلن همینجاست که هر موجودی یک جفتی برای رسیدن به آرامش داشته باشه
ولی مانع اونهایی که ندارند هم نمیشه
من هم اگر این تنهاییم ادامه پیدا کنه،
خدا رو چه دیدی؟
شاید چنان به خود باوری برسم که چه بسی دوباره بارور بشم و
خود زایی کنم
همچون الهههای باستان که بی مرد بار میگرفتند؟
جدی نگیر همشهری
نه از نوشتن بترس و نه گیر بده اول مرغ بود یا تخم مرغ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر