۱۳۹۳ اسفند ۲۱, پنجشنبه

آی خانوم، کجا می‌ری؟



من شکمو هستم؟
نه
اگر نه که از زیر در رد نمی‌شدم
اما چی؟
تا پریا بود و جمعه جمعه بود، 
منقل من هم یه پای جمعه‌های همیشگی بود؛ 
یادگار عهد پدری و کباب یادگاری معروف پدر
مثل شیرینی‌های روز جمعه
اما از سر تنبلی؟
شاید
از سر بی‌میلی به روزی حلال؟
از سر دل بستن به خاطره‌ها؟
یا شاید خودم رو قابل توجه نمی دونم؟
نه
زیرا
تا همین پارسال‌ها که یه‌پام چلک بود
به مناسبت دسترسی آسان به  اسباب لهو و لعب
نه به این‌که دارم چی می‌خورم فکر می‌کردم و نه به این‌که
تنهام و یا پریا نیست
اون‌جا معمولن تنهام و در نتیجه هرگونه خورد و خوراک و داستان
تنها از مدهای خودمه و  تنهایی
اما این‌جا چون همیشه پریا بود  ....؟
القصه





امروز طبق معمول روز خرید و ... اینا
از خونه با خودم قرار گذاشتم، جوجه کبابی هم بگیرم 
نه سی این‌که عاشق جوجه کبابم و یا خیلی همت بالا داشته باشم برای راه انداختن دود و دم
فقط سی  احترام به خود
یعنی چه همه باشن و چه من تنها
این زندگی از کوچکترین ذرات تا .... الی آخر سهم منه
و دلیل نمی‌شه با بود و نبود افراد زندگی من دچار تغییر بشه
خلاصه که ما رفتیم و باز هم این ذلیل مرده نذاشت جوجه هم لیست کنیم
همه رو گفتم آماده کنه و رفتم سوپر بغلی
وقتی برگشتم کارت و کشیدم و ... بار داخل صندوق رفت
هنوز داشتم این دست اون دست می‌کردم که شاگرد مغازه هراسون دوید که:
آی خانووووم آی خانووووم
فکر کردم خدا نکرده مار گزیده باشش؟
- ببخشید  اشتباه کردم اون بسته جوجه  مال شما نبود. 
- خب از صندوق بردار
- نه . اشتباه از من بود، مال اون خانوم رو با شما حساب کردم. باید برگردیم تا مبلغ رو برگردونم
یه نگاهی بهش کردم به این معنا:
یعنی فکر کردی الان تا اون‌جا برمی‌گردم؟
سر تسلیم خم کردم و با خنده گفتم: 
عیب ندازه می‌برمش. بذار باشه
یعنی وقتی اختیار زندگی از جای پارک تا خرید خونه رو به دست بگیره
نتیجه کلی غافلگیری، حرف مانند
یا خرید کارگاه استاد رحیمی که هنوز مثل یک رویای آخر اسفند می‌مونه


من که نه حوصله ی شنیدن هزارباره ی قصه های فداکارانه ی مادر نمونه مامان والده رو هیچ گاه نه داشتم و 
نه بابت هزار سال عمر رفته تاجی به سر بانو والده گذاشتم
نه دختر من می ذاره و نه دخترش برای او
البته اگه بچه ای باشه
نمی دونم این  از گلو خودت بزن
حتا اگر بناست بعدش بریزی زباله 
 نخور
نکن
نگیر
نبر
نداشته باش و .... هزار وصله ی ناجور به مادری
چه ارتباطی با اصول مادری داره؟
ما بچه بودیم و جهان هم پدر سالاران
وسط ته دیگ و رون مرغ و .... می‌رفت برای پسر خونه
به ما بال‌ش می‌رسید
مادر هم که شدیم همونا رو گذاشتیم برای بچه‌ها و باز همون بال خوردیم
فکر کنم این ژن از زمان قحطی و سال های جنگ جهانی و جنگ عراق و

..... اینا به ماردران ایرانی رسیده باشه
البته برعکس هم دیدم که از گلو اولاد می کشه بیرون
ولی اندک





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...