شاید این وحشت از طوفان در DNA من از هنگام سیل عظیم
یا طوفان نوح بهجا مونده باشه؟
رفته بودم بخوابم ها
شاید حتا یهنموره هم خوابم برده بود که با جیغ باد زنگ پشت پنجره
چشمهام باز شد
و صدای باد که زوزه میکشه و خودش رو به پنجرهها میسابه و خودی نشون میده
احساس وحشت میکنم
توگویی زنده است
طپنده است و خشمگین
شاید هم مست باشه و هوس کرده سر به سر انسان دوپا بگذاره
همون که بهش میگن اشرف مخلوقات
توی این هیری ویری افتاده به یاد ارتباط باد با گرانش
یعنی هم چهت در حرکتاند؟
آیا گرانش در تولید نیروی باد سهم داره؟
یا اصلن بهمن چه؟
باید بخوابم و ... حالا تو بگو آدم خودش سیب رو کند یا حوا فریبش داد؟
لاکردار میره میره میره، بعد دور خیز میکنه و با سرعتی سهمگین میآد و به ساختمان تنه میزنه
دلم هری میریزه
نهکه دیوار بریزه؟
خدا رو شکر که پی، این ساختمون با محاسبات سازهای دقیق و وسواسی حضرت پدر بنا شده
گرنه در این عمر
یعنی از هر چی بترسی
انقدر دنبالت میاد تا از خودت برش داری
مانند این باد، که اصولن بشه اساسی دارم
اینجا که خوبه
وقتی چلک هوا خراب میشه
دلم میخواد چشم ببندم و از خواب بپرم و تهران باشم
میره توی کوه جیغ میکشه
کلی شغال و گرگ و جک و جونور به صدا در میان
همه دست به دست هم می دن تا ما رو ببرن به سمت
ژانر وحشت
واقعا چشمم باز نمیمونه باید برم و سعی کنم بلکه دوباره بخوابم
و شاید باید یک روز در چلک بنشینم در ایوان بالا و بذارم بیاد هر بلایی میخواد سرم بیاره
یا میبرتم
یا ترسم میریزه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر