۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

شهرزاد، شهریوری





گفتم قبل از پناه به بستر بگم خوبم و اینا
خبری نشد و ما هنوز همون‌جایی نشستیم که هر روز نشستیم
گاهی با خودم می‌گم : اینا که می‌آن نوشته‌هات رو می‌خونن ، بعد چی می‌گن؟
بعد می‌گم: چی می‌خوای بگن؟
تو یه شهرزاد و یه شهریوری عاقل پیدا کن ، بعد بگو ریپ نمی‌زنی و تک کار نمی‌کنی
اما می‌رسیم به ابیات معروف شکرستان پارسی که می‌فرماید
دیوانه چو دیوانه ببیند، خوشش آید.
تو چطور؟
به هر حال و جون کندن تا این‌جاش گذشت اما بریم سر اصل مرض
خودم می‌گم این علائم مربوط به چه بیماری‌ست
دل‌تنگی‌های یک زن در فراق زندگی و در حب مادری که نه می‌تونه برای خودش زندگی کنه
و نه می‌تونه در کنار دخترش
او هم زندگی کنه
چون بچه‌ای که بیمار و هم قراره بعد از تعطیلات بی‌حرف پیش بره اتاق عمل
این‌جا پای وجدان و مادری به زنجیر بسته
ولی سوی دیگر این سکه، منم که در مرز جنون این شرایط mp3 نزدیک به پنج‌سال دارم دوران می‌خورم
خسته‌ام و هیچ کمکی نیست و از همه بدتر
رفتار دختری‌ست که با یک جملة: من که قراره بمیرم ، پس بذار زندگی کنم
تو نمی‌تونی هیچ کاری‌ بکنی. تازه می‌فهمم که این بیماری مستمسک خوبی شده برای آزادی
شاید برای همین هم این عمل ساده رو این همه طول داد؟
خلاصه که بد جور و بد جایی گیر افتادم
تا این عمل انجام نشه و به نتیجة دل‌خواه نرسم، چاره‌ای جز تحمل این اوضاع ندارم
ولی تو می‌گی من چه‌قدر تحمل دارم؟
اما
از احکام انسانی غافل نباید بشم که حتا اگر بچة خودم هم نبود نمی‌ذاشتم و برم
قلبم رضا نمی‌ده
خب چشی تر کردیم
ثوابش برسه به داش حبیبم که از بعد مرگ آقام
نشست پای روضة من
ای آقا مجید تو خودت مصیبتی فقط گریه کن نداری

بسه
ذوق نکنید وقتی یکی کم می‌آره و بریده
همیشه که نمی‌شه بر انسان خدایی تکیه زد
نمی‌بینی چند وقتی این گیر رو از خدا کشیدم بیرون و به خودم داد؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...