۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

عطر خنک و پاک کودکی





تابستون بچگی هایم پر بود از عطر گل محمدی که بی‌بی و بعد از او خانم والده می‌کاشتند
حیاط عصر بلوغم که خانه من بود و پناه امنم بین شاخه‌های طوری بود
پر بود از درختچه‌های کوچک و بزرگ انواع گل که تابستان‌های من را عطر شوق می‌زد
عطر اینک، عطر بهار، بنفشه ، شب بوها، سینره و سنبل و
بخصوص عطرآبجویی ها که فقط خاص خاطرات من است.
شروع‌ش از هیچ خانة پدری نبود.
امین الدوله‌ای صورتی که به همین بالکنی وارد شد و سه یا چهار سالی‌ست مونس منه
حتا حیاط بی‌بی‌ و باغ تفرش یا
حتا حیاط خونة پدری چنین گلی نداشت
دنیای یاس‌ها از اردیبهشت عطرافشان و آبجویی از اول بهار
وقتی آبجویی گل نمی‌ده، فصل امین الدوله و سبزیجات شده
خلاصه که عصر بهاری من و گل‌ها به صورتی سرُ خورد و رفت بین خاطرات شیرین پشت سر
شکر این بالکنی هست ،
گنجشک‌ه
ای بسیار محلة بهار هست که نذاره تو چیزی جز آواز اون‌ها بشنوی
یعنی یه چی تو مایه بهشت
گل‌ها هستند، من هستم و تو هستی که تنهام نمی ذاری
این بزرگ‌ترین ثروت من
عصر بهاریت
عبیر آمیز
عطرافشان
گل‌رنگ
نافه گشا
طربناکی، باد
عطر خاطره‌ها



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...