۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

شب‌های چهارشنبه سوری‌ کودکی هامان



اون قدیما بی‌بی‌جهان،
باید کار خونه تکونی را تا غروب چهارشنبه سوری تمام می‌کرد
که شب موقعی که نمی‌دونم چی‌ها و کی‌ها به خونه سر می‌کشند، خونه تمیز باشه
به ظاهر به نظر اسطوره‌ای می‌آد که به فرهنگ نوروز باستانی برمی‌گرده
چون در مازندران هم یه رسمی هست شبیه به این به نام جشن خاتون
یعنی شب چهارشنبه سوری که می‌شه خاتون یا ملائک از آسمون می‌آن و به هر جا سر می‌کشن و خونه ای که تمیز نباشه
اون‌ها درش توقف نمی‌کنند و نور و روشنی و خیر و روزی از اون خونه ها تمام سال دوری خواهد کرد
با این حساب خیال‌مون راحت باشه اگر ملائک مقرب اسلامیان از ما راضی نبودن که به بهشت بریم
یه بهشت دیگری هم هست که هم فرشته و خاتون داره و هم از اسلام کهن‌تر

بچگیا یه روز بی‌بی چادر سفیدم را به سرم کرد و با یه خروار لباس منو راه انداخت در خیابان قصرالدشت محلة سلسبیل
حالا که فکر می‌کنم تازه متوجه همبستگی همسایه‌ها با هم می‌شم چون دم خونة هر همسایه که رفتیم بی‌بی رو می‌دیدند و
هیچ کس اون شب به روی خودش نیاورد بی‌بی را دیده و کاسة کوچک قاشق زنی‌ام را پر می‌کردند
و چه خوشحال بودم از این‌که اون‌ها به خاطر من کاسه را پر می‌کردند
عقلم به حضور و حمایت بی‌بی که چطور همیشه سعی داشت سنت‌ها را به طور عملی یاد بگیرم نمی‌رسید
بین آدم‌ها چه رابطه‌های بود نه؟
الان اگه یه چی تو کاسه‌ات باشه، اونم برمی دارن
چون خودشون از تو گشنه ترهستند
یاد، شب‌های چهارشنبه سوری‌ کودکی هامان ستاره بارون


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...