یادته؟
نه
بیشتر شما یادتون نیست
ولی من تهرون با این همه قشنگ و رنگ را بهیاد دارم
وقت کودکستان بود و در مسیر این تصویر را دیدم
همونوقتا که تو خماری ساعت میدان ولیعهد بودم
تهرون که نه آدما هم خوب بودند و من برای رسیدن به خانه همیشه نوک چادر بیبیجهان را بهدست داشتم تا در عبور از یونجهزراهای محله گم نشم
ها په چی فکر کردی
همین دیروزای نزدیک به من و دور از تو رو میگ که موی مردانه مدل، کرنلی ن و سیگار مد روز بود.
جبلی و علی نظری گوش میدادند و بعضی هم خانم گوگوش و بانو دلکش و در خانة بیبیجهان به یمن حضور داییجانها
فیروز، فریدالاطرش یا عبدالحیم حافظ
شبهای جمعه هم عطر خوش و زندگی معنا داشت
روز تاجگذاری هم به سنت دیرینة، در باز و حبیب خدا
گوش تا گوش خانمهای همسایه نشسته بودند و درحالیکه از جعبة جادو رو گرفته بودند میدیدن که چطوری شاه تاج میگذاشت و بانو فرح فیسی میداد و در این احوالات
انگشتم رفت زیر سوزن چرخ خیاطی خانم والده
که از صدقه نمایش تاجگذاری به امون خدا یه کناری نشسته بود و باید کنجکاویم را نسبت به این دستگاه متحرک و پر سر و صدا ارضا میکردم
ای بچگی کاش بزرگ نمیشدیم
نه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر