تقویم میگه امروز جمعه است
خب به من چه؟
تقویم خیلی چیزها میگه که بنا نیست به من مربوط باشه
از جمله گفتههای تقویم اینکه، چند روز دیگه عید و
بازم به من چه
اصلا کی گفته این تاریخ ها یعنی خاص؟
به من که بیبیجهان گفت.
حالا گیریم که هزار سال پیش عیدها عید بوده و جمعهها جمعه
اونا آدمهای اون زمان بودند که هر روز برای خودش حرمتی داشت و انسان ، آدم بود
احترام بلد بودیم. دل داشتیم، نفس میکشیدیم و شمعدانی ها کم از من و تو نبودند حتا لاله عباسی
کوچهها خلوت بود و کسی به کسی طعنه نمیزد
نگاه ها پر از شرم و حیا زمین را وجب میزد و ما جلوی بزرگتر پا دراز نمیکردیم
مادر مادر بود و پایة مهر ورزی و ما خشم و کینه و مال دنیا نمیشناختیم
مادر مهر میپخت و بر سفره مینشاند
حالا مادر از کینه برایت طناب دار میبافد
پدر پسر را به دادسرا میرساند
برادر خون خواهر میمکد
و اولاد آرزوی رسیدن هر چه زودتر به ارث
خب این زندگی یعنی برزخ میخواد جمعه باشه
میخواد شنبه
دیگه فرقی نداره چه روزیه فقط باید جونت را برداری بری
هر جا که ناشناس تر بهتر
خب در تقویم من جمعه هم باطل شد و دیگه نمیدونم چی مونده برای ابطال
جز سجلد احوال خودم
چیه ناراحت شدی؟
میدونم شما هم اینجا به خواب خوش قصههای مجازی بیبی رفتید
بلند شو کاسه و کوزة مهر و صداقت را جمع کن که مثل من با کله نری تو جوب، حماقت
نه ترمهها معطر و نه قورمهسبزی غذای جمعه است.
نه حیاطی باقیست و نه ایوان و پنج دری
بلند شو که در این بازار خبری جز اندوه انسان نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر