۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

مریم جان کجایی؟



چراغ‌های خاموش گاهی خیلی بهتر از هر نور و من
راه می‌روم
سیگار می‌کشم
باز راه می‌روم ، چای می‌ریزم و باز
راه می‌روم
پابرهنه، روی سرامیک‌های برهنه
راه می‌روم
از پنجره به چراغ‌های روشن نگاه می‌کنم
صدای فریادهای بتهون از اتاق پریا به سالن حمله ور می‌شه
باز راه می‌روم
نه
دیگه راه نمی‌روم
می‌شینم
پای بساط عاشقی
موسیقی
شنیدیم و پر از حس، حالی نمناک گزیدیم
تا به صدای شما رسیدیم
صدایی پر از مهر که اگر تو بانوی مایی و ما هم شیفته تو بزودی این‌ها را خواهی خواند
با صدای تو که از پرستو می‌خواندی
بانو یاد سه‌تار شما، دیوانگی‌های من و نیمه شب‌های خیابان و پس کوچه‌های بهار شاد و نورانی
گفته بودی عید خواهی آمد
عید در راه است
یعنی تو هم می‌آیی؟
دوباره برمی‌خیزم
و می‌نویسم ؛ مریم جان کجایی؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...