۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

می‌تونی بگی .... لقت.





فکر همه‌جاش روکرده بودیم الا ایی که یه‌روز بخوایم از دست شما به یه‌جایی عارض بشیم
شما هم می‌تونی بگی .... لقت.
دستت به هر جا رسید برو حقت رو بگیر
از روزی که تصمیم گرفتم ابرسایة نیروی برتر شما رو از سر زندگی‌م بردارم
و منتظر نشینم
شما
در قیامت یا با کارما سوزی جواب عالم و آدم را بدی و مام شده بودیم ، عابد و معبود
هم به پرستش دیانت خودم سرگرم و هم روز به روز به اقتدار شما افزوده و از مال خودم کم می‌شد
دیدیم این‌طوری بخوایم بریم ، به خودمون می‌آیم می‌بینی صبح تا شب کاری نداریم جز
کنج خونه و عبادت و تجسم و ارتباطاتت فرا ورایی باشما
از طرف دیگه سطح توقع‌ام از شما بالا می‌رفت
و خلاصه که با غلظت ماجرا دیگه انتظار نداشتم حتا پشه از فضای من رد بشه
که مبادا خاطر من را آزرده کنه
حالا من عارضم
این‌سال‌ها شما حتا صاحب، سبک و ادبیات‌م شده بودی
حتا گفتگوهای وقت و نیمه وقت و تمام وقتم فقط با شما بود
همه زندگی حتا نوشتن‌م برای شما شد
نه؟
گلی یک‌سال و نیم به‌خاطر شما حبسی کشید و ممنوع چاپ بود
خلاصه که انقدر کل ماجرا شد شما که شدم مثل اینا که یه عمر با مخدر زندگی کردن
بعد رفتن به تریپ پاکی
دیگه بلد نیستن توی این مود چطوری زندگی کنند؟ بخوابند؟ راه برند ......
حالا
این
حال منه بی تواست



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...