۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

سینوزیت حاد



یادش بخیر اون وقتی که هفته‌ای دو سه بار مریض می‌شدم و از مدرسه جیم بودم
با این‌که به محض دیدنم دکتر هاشمیان با لهجة شیرین اصفهانی می‌گفت: باز تو مریض شدی؟
وقتی می‌رفتیم به اتاق معاینه دو سه دستوری که حضرت پدر بپسنده می‌داد و برای غیبتم معافی رو می‌نوشت
پروندة درسی‌م پر بود از خط نوشته‌های دکتر سیدجواد‌هاشمیان که یادش شاد
دروغ چرا؟ خودمم دیگه خجالت می‌کشیدیم
چون شاید نصفش مصلحتی بود
نصف دیگرش حقیقتا مریض می‌شدم. باور کن
خودمم انقدر بیمار جعلی بودم شک می‌کردم. بخصوص وقتی شب بود و تبم می‌زد بالا
حالا فهمیدم زیر سر شیشه خورده‌های ماه بوده. ولی اون‌موقع تصور می‌کردم از ترس مدرسه تب می‌کنم
و نظر به این‌که خانم والده هیچ موقع باورم نداشت خودمم داستان رو زیر سر خودم می‌دیدم
می‌دونی در چند سالگی فهمیدم که سینوز حاد دارم و سرما آزارم می‌ده و بهتره اصلا در زمستون بیرون نیام
اما از این تلقین غافل مباش که کار دستم داده بود و وقت بیماری به آینه نگاه نمی‌کردم مبادا
در آینه یک موش کور پست رذل ببینم که زل زده بهم
باور کن
خدا می‌دونه اون‌موقع‌ها در این آینة بدقواره چه موجوداتی که نمی‌دیدم
درست وقتی میخ خودم می‌شدم
نه چند لحظه.
دقایق، نزدیک به ساعت ماتم می‌برد و آخر از خودم می‌ترسیدم و از کما خارج می‌شدم
خلاصه که اینم از ماجراهای منو بچگی‌م
و سینوز حادی که موند روم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...