۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

حال رنگ شما چطوره





می‌دونم یه‌جا همین‌ورا گذاشته بودمش
یه‌جایی دم دستی که هر لحظه نگاهش کنم و بفهمم کجای ماجرای زندگی ایستادم
دارم از رنگم می‌گم، رنگ زندگیم
تا همین پس پیرارسالا خوش رنگ بود. اندکی مایل به سرخابی و اندکی هم سبز بود
گل‌های حاشیه‌اش طلاکوبی بود و با هزارا ن امید و آرزو بهش نورمی‌دادم

اما از وقتی نور از زندگی‌م رفته، رنگه هم از دستم در رفت،
سرخابی به بنفش خنثی می‌زد و گاه سبز به لجنی
یه چند وقتی ازش به‌کل غافل شدم، طرح و رنگش با هم یادم رفت و وقتی از دور به‌خودم نگاه می‌کنم
می‌بینم، خدای من.
این من نیست
یعنی من این نبودم
چرا این‌همه جراحت روی تنة باورهام نشسته؟
چرا روزنی برای رسیدن نور نیست؟
چرا انقدر ............. اینا
بدبختی الان نمی‌دونم کجاست چه به رنگش

یکبار دوران میترا گم شده بود، از زیر یه محراب پیداش کردند
حالا می‌ترسم از مسیر فاضل آب تهران سر درآورده باشه
شما رنگ زندگی منو ندیدی؟

جان من اگه دیدی نگهش دار تا من بیام

راستی
حال رنگ شما چطوره؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...