۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

کلنگ از آسمان افتاد و نشکست




ببخشید ظرفیت خلافم پایین و با پیور بازی، خلاف ملاف راه نمی ده و این می‌شه که یه شب با یک نصف قرص
تا فردا در هپروت اعلی دست وپا می‌زنم
نه رو زمینم و نه تو آسمونا، یه‌جور برزخ یه‌ور یه‌وری
خب تو این روزا هم همه کار می‌کنم.
تا دلت بخواد جنس جور
از شکستن گلدان مادر حوا تا دل، خلق خدای، بی‌خدا
که لابد نوش‌جون‌شون و حق‌شون بوده
وگرنه که ، کلنگ از آسمان افتاد و نشکست، وگرنه من کجا و بی‌وفایی
احوالی از این رنگ
دیدی؟
امروز اساسی رفتم تو کار رنگ
فکر کنم ویتامین رنگ خونم کم شده و دلم هی رنگ می‌خواد
چیه خب همین‌طوری مردم از راه به‌در می‌شن و فکر می‌کنند برای خواسته‌های خیلی ساده
مثل خوردن خاک، باردار می‌شن
از رو حسودی، عاشق می‌شن
بخیل می‌شن
می‌میرن و
فرداش دوباره زنده می‌شن.
البته نه از نوع تولد دیگر بانو فروغ، همشهری پر افتخار
و نه
از نوع تولد دیگر شجاع‌الدین شفا
حسابی زیر دوش تازه شدم و با یک عود کمی از لایه‌های کما بیرون اومدم
الان دلم یه چیز خنک می‌خواد که هوشیاری را بهم برگردونه
مثل
اگه گفتی؟
یه کاسه یخ یکی یهو بریزه سرم
حالی می‌ده
امتحان کن



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...