۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

شوق هفت سین





در کودکی
چنان پراز اشتیاق
وقایع و تصاویر را در حافظه ثبت و لاک مهر می‌کنیم که وقتی
به واقعیت زندگی می‌رسیم،
از حال می‌ریم که، پس او که تا حالا قرار بود؛ چی؟
صفا،
صمیمیت،
مهربانی،
هدیه، " این یکی از همه اش بهتر بود و شوق عیدی "
زیبایی، حوض بی‌بی
گلدان شمعدانی و قرآن روی رف
سفرة ترمه روی میز خاتم، پدر
آینة نقرة عقد مادر
قرآن بی‌بی و تسبیح شاه مقصودش
سبزی پلو با ماهی " هیچ وقت دوست نداشتم" ما خیلی چیزها را دوست نداریم که بخشی از تصاویر زندگی و حتا کودکی‌ست
یکی‌ هم خوردن زورکی، ماهی
یا سکه‌های نو که پخش می‌شد به نماد برکت بین هفت سین و
...
یعنی همه این‌ها فقط در کودکی و یا دروغ بود
محصول جهل کودکانه‌مان بود یا مثل ماهی قرمز سفرة هفت سین‌مان رهگذری بود؟
از امروز دیگه بی‌قرار سفره‌ای بودم که روی میز یا یادمه، سالی روی کرسی
چیده ‌شد و مثل پروانه دور و برش بودم
واقعا در بچگی چه حسی از عید داشتیم که حالا نیست؟
نه ؛ کم که نمی‌آرم.
مسافر چشمم کرد وگرنه همه چیز هم‌چنان خوبه
.
همه این یادآوری‌ها از قصة ننه سرما تا دختر بهار، حاجی فیروز و عمو نوروز
همة زیبایی‌های زندگی‌ست که اگر آدم بمونیم می‌شه باهاش تا پوست و استخوان حال کرد
تا همین چند سال پیش حتا شیرینی و شوکلات عید را هم خودم درست می‌کردم
دوست داشتم و بهم حس، زنانه می‌داد.
حس مادری کامل و کدبانو داشت که من درش ریشه می‌دواندم و کهن می‌شدم
برم یه چرخی بزنم ببینم چی از سال کهنه مونده ؟
بندازم دور و برمی‌گردم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...