۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

زناشویی مقدس



دوباره برگشتیم به ریتم همیشگی و تنهایی
پریا به اندرونی پناهنده و من به پستوی بلاگر و پریسا هم رفت
روز خیلی خوبی بود و شاکرش هستم ولی نظر به این‌که یاد گرفتم در اینجا و اکنون زندگی کنم
در اینکم دوباره تنهایی‌ست که حرف می‌زند
و من که می شنوم، می‌نویسم، ثبت می‌کنم، گرا می‌دم این تنهایی‌ها را که در ذهنم چرخ نزنه و بیچاره‌ام کنه
گرنه ملال خاطری نیست جز این‌که:
تو چی می‌گی؟
یعنی، اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
از عصر به این فکرم که درستش چی بوده؟
یعنی واقعا این برنامه جهان شمول که ما تنها نباشیم؟
آره دیگه وگرنه آدم حوا نداشت و قابیل عیال اختیار نمی‌کرد و انسان از غارها بیرون نمی‌آد
اما مثلا اگر بنا بوده نه همه این‌جوری باشن چی؟
نه همه یعنی ، یک قانون مطلق نیست.
بعضی آره و برخ دیگر هم نه
حالا اون نهایی که می‌رن جفت می‌شن و سه می‌شه رو کاری نداریم
ولی بعضی‌هام فطرت مجرد دارند و نمی‌تونن زیر بار همزیستی نیمه مسالمت آمیز با حضرت همسر برن
هیچ وقت گردن به طوق لعنت ندادن و دم همه‌شون گرم که تکلیف‌شون با خودشون روشن بوده
اما بعضی هم واقعا دوست ندارند جفت بشن، می‌شن فقط چون دیگران هم جفت شدن
در نتیجه آخرش سر در نیاوردم که ما قرار بوده همیشه از یکی آویزون باشیم؟
یا این‌که انثال من تنها هستند، از ریتم طبیعت خارج نیست؟
چرا باشه؟
نمی‌شه؟
نه نمی‌شه .
یعنی از این کفتر لاتای محل کمتر بودیم ؟
درد من اینه که هم از تنهایی شاکی‌ام و هم حوصله ندارم کسی به تعداد نفرات خونه اضافه بشه
به‌قول اشو: زناشویی مقدس. " زن و مرد گاهی به دلیلی زیر یک سقف قرار می‌گیرند. از جمله برای خوردن یک فنجان چای"



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...