۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

بیدار خواب




باور کن کلی جون کندم ، خوابم نبرد و دوباره برگشتم
اگه بدونی چقدرخسته‌ام و خواب. از همه بدترش این که نیمه خواب می‌نویسم
شما هم صبح ازم غلط نگیرید.
مهم اینه که مثل خیلی وقت‌ها، افکاری به سراغم می‌آد
که ترجیح می دم، آلزایمربگیرم و اینها را برای ابد از یاد ببرم
مثل صبح‌ها که بیدار می‌شم و دلم می‌خواد سرم رو به دیوار بکویم که چرا نمی تونم،بخوابم؟
صبح هم همین طورمی‌شه
تا کفتر گنده لاتای محل پیداشون می‌شه منم بیدارم
اولین فکر که می‌آد سراغم، ... همون دیگه کافی‌ست که مثل برق سه‌فاز خواب رو از سرت بپرونه
و تو بیزار می‌شی از هرچه بیداری و زیست
حالا تو فکر کن اگر عاشق بودم.
اصلا بیدارنمی‌شم.
یعنی دیگه خیالم راحت و وقتی شب می‌خوابم دیگه مگر فکراو بیدارم کنه
به‌قدری عمیق به‌خواب می‌رمکه تو گویی در دنیا مشکلی نباشه
راه می‌ری، عشق. می‌خوابی، با عشق
بیدار می‌شی، با عشق
غذا خورده نخورده با عشق
خدا رو شکر این دخترا هستند ما تمرین کنیم دوست بداریم بی آویزانی و مالکیت ، خودخواهانه
وگرنه از کمبود ویتامین جاری و زلال عشق حتما به سال تازه نمی‌رسیدم
چیه؟ نه که فکر کردی سال نو یادم می‌ره؟
همه جونم درد می‌کنه بس‌که امروز رفتم و اومدم
چند گلدون تازه هم خریده بودم که باید تعویض می‌شد
خلاصه که فلانی خودت باید بدانی
الان نه پا دارم نه کمر
شاید از درد خوابم نمی‌بره؟
نه
اومدم نمایش رادیویی گوش بدم و با شما حرف بزنم
یعنی روانم سوراخ شده
ای روزگار در این سال نویی این تنهایی را
جمیعا
ازما بگیر
آمین


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...