۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

احمد جان، روحت آزاد





ببین من هم که می‌خوام ساده و بی دلیل و کارما سوزی و خیر وصلاح و نشانه‌ها زندگی کنم
بازجمیع انجم،
کواکب،
جمیع، خلایق
دست به دست هم می‌دن تا دوباره منو به کوچه پشتی برگردونن

از غروب که برگشتم خونه وارد کما شدم تا نمی‌دونم کی دیگه
انشالله بزودی ازش خارج بشم
بذار از این‌جا بگم، دوست گلی بود.
در پرشین بلاگ به نام فقیر می‌نوشت
فقط باب دل‌خوشی گلی می‌آمد
درواقع او به گلی پر و بال داد برای پریدن. گفتن و نترسیدن چون همیشه، عمو سید جونش بود که ازش دفاع کنه
و از جمیع بلایا گلی را محفوظ نگه داره
راستش این‌که یه دو سه سالی همین طور گلی بازی می‌شناختمش تا وقتی پریا افتاد و خبر به قید دو فوریت در پرشین بلاگ پخش شد
و او پیغام داداز نظر امکانات پزشکی بسیار قوی‌ست و می‌تونم روی کمکش حساب کنم
وقتی برای اولین بار باهاش حرف زدم که در سرمای زمستون و محوطة بیمارستان آتیه راه می‌رفتم، سیگار می‌کشیدم و پریا در اتاق عمل بود
و او از چابهار به اینجا از پشت خط دل‌داریم می‌داد. این شد باب دیدار.
ماه ها بعد برای ملاقات پریا آمد
از اینجا دوستی ما آغاز شد و به‌قدر سالی یکی دو بار دیدار
یه دو سالی ازش بی‌خبر بودم تا پارسال همین وقت‌ها
یه شب تلفن کرد و بعد هم اومد این‌جا
صبر کن.
بذار از غروب امروز بگم
در سالگرد شبی که با هم تلفنی حرف زدیم . و او که چه درمانده و دل شکسته بود . جندم عید هم به این‌جا اومد
کلی گلی ذوق کرد، کلی هم پریا
و بی اون‌که خودش ، من یا کسی غیر از خدا بدونه دوازده فروردین یکباره پرید و رفت
هر چی هنوز صفحة face book را باز می‌کنم، تصویر اتفاقی سید کنار بالای صفحه است که داره مثل همیشه می‌خنده
امروز بارها رفتم و به در بسته پروفایلش خورد
می‌فهمیدم کسی اون تو نیست
ولی تکرار هزار و چهارصد بارة عکس نمی‌ذاره آروم بگیرم
احمد جان، روحت آزاد، شاد و جاویدان





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...