۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

همه‌چی آرومه




مدت‌ها بود ترانه‌ای چنین حال خوبی بهم نمی داد
یه‌جور حس خوب، بودن، دوست داشتن و دوست داشته شدن
صبح چشم باز کنی و ندونی فکر او بیدارت کرد؟
یا اولین فکر بیداری او بود
و دیگه فکر نکنی از کی دل شکسته‌ای
چون همه عشقی
همه حس حیات و بودن
حس زندگانی
و هم‌چنان در بستر از این شونه به اون شونه
در حس خوش عشق قل می‌خورد
همونی که داره می‌خونه

همه‌چی آرومه، تو به من دل بستیاین چه‌قدر خوبه کهتو کنارم هستیهمه چی آرومهغصه‌ها خوابیدن
شک نداری دیگه تو به احساس منهمه چی آروم،من چقدر خوشحالمپیشم هستی حالابه‌خودم می‌بالمتو به من دل بستی از چشات معلومهمن چه‌قدرخوشبختمهمه چی آرومه
وای این یعنی خودش
خود، خود، حس زیبا و شیرین و امن، عشق


تشنة چشماتم منو سیرابم کنمنو با لالایی دوباره خوابم کنبگو این آرامش تا ابد پا برجاستحالا که برق عشق تو نگاهت پیداست

خدا جون
آخه چرا
دوست داری بنده‌هات از این همه خوب
این همه قشنگ
این همه شیرینی محروم باشند؟
نمی‌شه صبح بیدار شیم و همه عاشق باشیم
فکر کن دنیا چه شکلی می‌شه
کدوم عاشق می تونه دلی بشکنه
نگاهی تر کنه
بغضی آزاد کنه ؟
یا
تیری رها کنه؟
خدایا عشق را بر اهل زمین حادث بفرما که سخت
به قحط رسیدیم

همه چی آرومهمن چقدر خوش‌حالمپیشم هستی حالابه خودم می‌بالم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...