همینکه میدونم یه تعدادی آدم به اینجا میآن و بهم گوش میدن
باعث بشه کمتر حرفی روی زبونم قلمبه بمونه. حالا تو فکر کن اینجا هم ازم بگیرن چی میمونه از من؟
فکر کردی داستان چیه؟
داستان اینکه ما اینهمه دوست داریم بشنویم و شنیده بشیم
حالا نه که تو فکر کنی حرفهای گنده، گندهای هم داریم ها
نه
ما یه من داریم به وسعت همه هستی با راه شیری و سیارة زمینش و ..... الی آخر
همه از بیگ بنگ تا پایانی که هرگز تصور نمیشه از من شروع و تموم میشه
بعد میخواهیم با این منی که با عبور هر روز از این سالها متورم و متورمتر هم میشه ، تنها نمونیم؟
منکه آه. ببین
چشمم چهارتا اگه تا همة زندگی های بعدی، اگر باشه
زندگی، فعلی، اگر کش بیاد
و یا جهانهای موازی و اینا بگم چرا تنهام؟
خب راست میگه عزیزم.
به من میگن:
تو بداخلاقی.
واکنش نشون بدم؟
خب پیداست که راست میگن و بداخلاقم.
اگه بخندم و به روی خودم نیارم هم خب نمیشه که.
کی جرئت کرده به من بگه که من بد اخلاقم؟ ..........ها؟......... کو؟
فکر کردی همینطوری الکی پلکیه؟
برای این شخصیت مهمی که هستم کلی زحمت کشیدم و دیگه دقیقة نودی هم حاضر نیستم حتا یک صفرش رو عوض کنم
حالا تو تا فردا برو بگو من بداخلاقم.
فکر کردی چیزیم میشه؟
هیچوقت به هیچ آدمی اجازه ندادم بهم بگه بالای چشمت ابرو است. در عوضش در آرامشم
حالا نه چون تنها موندم
حالا ........
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر