۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

شش و بش




به آب زر بنویسند این مثل فارسی رو که می‌گه: « نازکش داری، ناز کن »
نداری، به اندازه اتاق دست و پات رو دراز کن
می‌تونی هم تا صبح زار بزنی و حتی خودت رو بزنی ولی اتفاقی بیرون از تو نمی‌افته
و چون آدم باید خودش عاقل باشه
امروز داشتم با سر می‌رفتم تو دیگه مواد مذاب،‌جهندم، گلی
که یه حس درونی گفت، بدبخت بیچاره. کسی نیست، تو هم که به سلامتی مردی و لیاقت زندگی نداری
پس حتما، حتما دیگه لطف کن و بمیر
برای مردن حرکت کردم نمی دونم چرا وسط کمد اتاقم ایستاده بودم. هاج و واج لباس ها رو ورق می‌زدم
اول فکر کردم باید لباس رسمی برای شام آخر پیدا کنم
اما لباسی که برداشتم مناسب هیچ شام و بدرودی نبود.
نمی دونم چی شد که، شریعتی را از جنوب به شمال و به سمت خیابان دربند رفتم
ها، نه.
اشتب کردی. سر بند برو نبودم و نیستم
اما اون‌جا یک دوست خوب دارم، ناهید که دخترش نیکی هم با پریا دوست
یکی دوساعتی گپ زدیم و چه‌قدر راضی بودم که اومدم بیرون
بعد هم با پریا رفتیم رستوران و مثل دو لیدی شام خوردیم
قاعده می‌گه باید حالم خوب باشه
اما نشد.
اون‌جام چشمم افتاد به جماعتی که جفت بودند و من همیشه
به هیچ‌کس و هیچ‌کجای دنیا ربطی نداشتم
خلاصه که اینم گزارش امروز که فکر نکیند به این زودی خلاص شدیم رفتیم اون دنیا
البته این‌که یکی دلش بخواد با تو شام بخوره، دلش برات تنگ شده باشه
با شوق و ذوق بیاد دنبالت کجا، .....................................
.................................
.........
.
تا خود به خود کجا
اما باز هم به‌قول قدیمی‌ا
کاچی به از هیچی. کسی نیست، خودت باش
تو که هستی، به مقبرة اعیانی پدر دنیا
وگرنه باهاس دائم زیر ماکس اسکیژن باشیم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...