همیشه و بخصوص در تلخترین لحظات که میتونه تصمیماتم به قیمت همة زندگیم تموم بشه، کسی نبوده
از دردم و بغضی که سینهام را میسوزونه براش بگم و شاید او بتونه کمی آرومم کنه و تصمیم بهتری بگیرم
و چون همیشه در این مواقع تنها و وحشتزده میشم،بهترین گزینه فرار بوده
خب آره. دارم فرار میکنم. از همه اونچیزهایی که بدون منم به راهشون حتما ادامه میدن
ولی من با شرایط فعلی قادر به ادامه نیستم
اگر بناست رفتنم حداقل به حال یکی فرق کنه، بیشک خودم هستم
و دارم میرم
صبح گفتم خونه را تمیز کنند و بزودی میرم
همین امروز نرفتم چون شتابزده و نصفه نیمه میشد.
باید چند کار نیمه را تمام کنم و برم
همیشه گفتم میرم و نرفتم و گاهی هم رفتم و بالاخره مجبور شدم برگردم
اینبار میرم چون تهدید نیست. حال آدمی را دارم که اکسین بهش نمیىْه و در سالهای پشت سر مردود شده
حتا مهم نیست عید در راه است
مهم تنها من میروم خواهد بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر