۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

خونه تکونی



امسال به‌جای خونه تکونی
خونه، منو بتکون

خب مگه چیه؟
از اول‌شم درس خون نبودم چون از چوب خط و هر چهارچوبی بدم می‌آمد
مثل حالا که اگه هر کجای دنیا بودم دلم می‌خواست اینجا باشم
اما حالا که قرار بود نباشم و هستم، مانند مرغ داخل دیگ به جوش وغلغل
یعنی زوری زوری خونه تکونی و اینا فقط برای این‌که نگن از ترس کار قهر رفت
البته اصلی‌تش جواب شهرداری رفت برای یکشنبه و خدا بخواد کار به دیدار با شهردار هم نکشه
و این‌طور که بوش می‌آد، پنداری بناست که نکشه
اما هیچ‌کدوم اینا باعث نمی‌شه خوشحال و یا راضی باشم
یک خشم فروخورده توی حلقم گیر کرده که امروز نشد فردا پس اون فردا باید برم
نرم خیلی به غیرت و همه چیزای دیگه‌ام برخورده
تازه
تازه اهل بیت آقای امینی چی که دارن خونه تمیز می‌کنن؟ اون‌ها رو که نمی‌شه نا امید کرد
فقط داره یواش یواش این رفتن سر می‌خوره به سفرة هفت سین و می‌شه لابد همون سفر پریسا
اما از جایی که در حال حاضر از دست هر دوشون دل‌خورم و قهر فعلا این‌طرفیا نمی‌آد
یعنی تا کی باید وضع زندگی‌م این باشه؟
یعنی بهتره بپرسم: مگه چقدر مونده؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...