۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

ورشکستگی تمام عیار




وقتی بچه بودم، هی رو دیوار خط می‌کشیدم
تا ببینم کی زودتر بزرگ می‌شم؟ یعنی وسط بهشت بودیم و دنبال جهنم سگ دو می‌زدیم
نه که من. همگی از دم گشت همین سه رو کردیم
از کودکی تا بلوغ خاطره ساختیم از بلوغ تا جوانی به دنیا دل خوش کردیم
پر از آرزو و یادهای خوب، پشت سر و دنیا را با لباس تمام رسمی باور کردیم
و رفتیم به دنبال ستاره چیدن
خب، آسمون هم ستاره بارون بود. یادش بخیر وقتایی که تفرش بودیم، یکی از بهترین تفریحاتم این بود که شب روی سقف ماشین بابا دراز بکشم ، دست دراز کنم و ستاره بچینم
اون بین هم کلی داستان می‌بافتم و ساعتی در جهان ستاره‌ها ول می‌زدم
و حتا باور داشتم، بین این ستاره‌ها یکی هست که مال خود، خود منه
تازه اینام که اصلا چیزی نیست بعد از متارکه عزم و جزم کردم که این یکی بد بود حالا نشونتون می‌دم من کی‌ام؟
این بارو همینطور بود تا الان که به درون می‌کشم و می‌بینم ورشکسته ام
یک ورشکستة تمام عیار
نه رویا دارم
نه امید
نه‌آرزو
نه میل به فردا
در نتیجه هیچ طرح و نقشی هم برای آینده دیده نمی‌شه
این یعنی چی؟
یعنی عواطفم به قدری بی‌راه و بی جا رفت و باز پس نگرفتم که چیزی برای ادامه راهم نمونده
خودم رو ریز ریز می‌کنم، یه چوکه امید، دل به فردا ، خوشبینی به سال بعد
تابستون
بالاخره یه چیزی
ها
یا نه
همه همین‌طور شدیم؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...