۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

cd تازه





از کشف سال جدید بگم و خودم. فردا نگید گفتم همه
خیر
دیروز بعد از مدت‌هااز آلبوم‌هایی که تازه جمع کردم گلچینش را در یک cd برای ماشینم رایت کردم و راهی شدم
حالا بماند که از کجا سردرآوردم و چی شد یا چی نشد
موضوع هم‌چنان گوش دادن به ترانه‌های تازه‌ای بود که مجموعش و برای اولین بار شنیده می‌شد
وقتایی که انقدر بغض دارم که چشمام درست مقابلم رو نمی‌بینه بهترین کار زدن کنار و توقف در شونه خاکی‌ست
و اگر راه داد و رهگذری سیریش نشد، می‌تونی بیای پایین و چشم‌ها را خالی کنی
و هم ، تا دلت خواست فریاد بزنی
ولی این ها مجموعا چند دقیقه کار داره و بعد تو می‌مونی و این‌که خب که چی؟ حالا چه کنم؟
دوباره سوار می‌شی و به راه ادامه می‌دی، می خواد سربالایی مسیر کن به امام‌زاده داوود باشه یا هر راه دیگر
از معجزه دیروز بگم و cd که وقتی سر خورد توی دستگاه
با دل‌گرمی آلبوم‌هایی که هنوز نشنیدم، تند و تند از هر ترانه که دوست نداشتیم رد می‌شد
اون‌جا بود که به یاد جوانی افتادم و شباهت cd به من
تا همین چارسال پارسال تند و تند ترانه‌هایی که دوست نداشتم رد می‌کردم
چون می‌دونستم هنوز بعدی مونده . الانم امیدی بهع بعدی ندارم اما cd خط دار هم نمی‌خوام
دختران بانو حوا وقتی سن‌شون بالا می‌ره و ترس برشون می داره
حال آدمی را پیدا می‌کنند که ، یک کاست یا cd قدیمی همراه داره
که حرص در می‌آره و اگر هم راه داد یکی روی دستگاه می‌کوبی تا صداش درآد.... در نتیجه به هر چی دم دست رسید گوش می‌دی.
یه روز جواد یساری یه روز مهدیان، ریمسکی کورساکوف، ونجلیس، رخمانینف و حتا می‌تونه آغاسی باشه
صدا ناخوش‌آیند و تکراری و رابطه بدل به صحنة جنگی بیزار کننده می‌شه
مثل اکثر زناشویی‌های ما
اما یه چی باید وزوز کنه و بگه هستم.
وای از زمانی که وزوز آزار دهنده‌ای که مدام اسباب جنگ شده
بخواد بره.... اون موقع می‌افتند دنبال سارق وزوز
وزوز دوباره بها پیدا می‌کنه
حس زنانه به قلیان می‌آد و cd خش دار و تاب برداشته قیمتی می‌شه

خلاصه که
همیشه یه cd زاپاس داشته باش تا مجبور نشی فقط یکی رو گوش بدی
دختران آفتاب مهتاب ندیدة حوا همین‌جوری ها
سر از فروشگاه های بزرگ cd درآوردند
ربطش به من این‌که
دیگه نمی‌دونم چه موزیکی دوست دارم و گاهی حتا حوصلة شنیدن موزیکی ندارم
و دلم شنیدن صدای طبیعت می‌خواد
لابد اینم یعنی، پیری؟
ها؟
یعنی همه مثل من حال می‌کنند به کوه و بیابون پناه ببرند و صد سال سیاه باقی عمر هیچ ترانه‌ای نشنوند؟
همیشه می‌ترسیدم روزی به خودم بیام و ندونم از سر چی به صدایی گوش می‌دم که بخاطرش پنبه به گوشت چپاندم
شاید هم زیادی به تنهایی عادت کردم؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...