۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

عید به سنت کودکی




به ساعت این خونه، عید شروع شده و
خدا به همسایه‌های رحم کنه که خواب بودند

این‌که،
خرید عید به سنُت کودکی با دخترها انجام می‌شه،
یکی از مراسمی‌ست که این سال‌ها با چنگ و دندون حفظ کردم
امشب حس تازه‌ای داشت.
می‌دیدم ، پریا مثل همیشه با فاصله شرکت داره و پریسا در مغز ماجرا
پر از هیجان و شادی همان وقتی که، یه دختر کوچولو بود و هنوز همسر، آقای شوهرم بودم
خب این‌ها صحنه‌هایی‌ست که جناب پدر هرگز حتا تصویرش را بلد نیست
هیچ موقع ، هیچ کجا کنار دخترا نبوده و هم‌چنان هم نیست
به عبارتی دخترها خاطرة چندانی با او ندارند و مکاشفة جهان‌شون از این‌جا شروع و امتداد یافت
حالا مهم نیست در این خونه آقای همسر نداریم. اما من اصل ماجرا را که باید دارم
زیاد هم لازم نیست بیست سال آدم چشم باز کنه و هر روز یکی رو ببینه
این‌که یه نموره حکمت گربه‌سانی بود و حدیث پیف بو می‌دة جناب گربه
مخلص کلام این‌که
این سال‌ها
به زور هم که شده در مراسمات سهم مادریم را گرفتم
و خاطره ساختم
از کیسة هر کی نساخته رفته
راستی
شما چطوری؟
خوبی؟
چه حس خوبی‌ست عید؟
حتا بی لباس نو و کفش و جوراب
همین که صحبت از عید می‌شه دل آدم شاد می‌شه وای به وقتی که
خونه پر از گل‌دان‌های لاله و سنبل و شب‌بوست
ماهی قرمز در تنگ چرخ می‌زنه و لالة دو رنگ امسال
باب تازه‌ای بر سفرة عید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...