وای خدا جون آدم نمیدونه دلش با چی خوش و ناخوش میشه؟
نه که چل شده باشم؟
یخورده فکر کن. ببین یهنموره سه نمیزنه؟
منکه نه البته همه عالم و آدم می دونن که من نه تنها ماهم بلکه بیگناهترین موجود حیوونی خدا هم هستم. این اتصالی، گاه و بیگاه هم، مال نرسیدن جریان نیرو به سیستم و خالی بودن شارژ باطریست
اینام که عیب نیست؟
اوه ه ه ......صبح تا شب چه کسانی که قاطی نمیکنند که من توش گمم
ولی یه چیزی باعث میشه اینطوری چیز میشم و دوباره با یک حرکت و جابجایی خوب میشم
یاد دکتر جون بخیر " مرحوم جهانگیر فروهر "
پاشو... دکتر ماشین و کود کرده آجیل و شیرینی
میریم آب کرج یه بادی که به سرت بخوره دوباره حالت خوب میشه.
دکتر جون که نمرده
امشب یه نموره این مدلی راهی شدم.
دروغ چرا قدیما چند بار رفتم به نیت امامزاده هاشم، سر از علمده و بعد هم چلک درآوردم
لاکردار چه حکمتی در این تابلوی 90 کیلومتر تا آمل نهفته که تو با دیدنش فکر میکنی اگه برگردی حماقت کردی و دیگه الانم رسیدی
آه بعدش پلور و چشم بهم بزنی نون و قبل از آمل گرفتی.....
و به خودت میآی میبینی داری تو بازار نور خرید میکنی که دیگه مجبور نشی تا نوشهر بری
یکراست بری سر خونه و زندگیت
خلاصه با علم به این احوالات چند گانه گفتم نه که به جای آسیدنصرالدین ببینیم زده چند کیلومتر قم و بعد به خودم بیام ببینم سلفچگانم و کامیونهای غولبیابونی مثل برق و باد از کنار گوشم زوزه میکشند و تازه چرتم پاره میشه!!
اوه
نه این وقتی شب و تصور سلفچگان میتونه خواب را بهکل باطل کنه
القصه که یه خروار آب نبات و حاجی بادوم برداشتم و راهی شدم با یک ماگ بزرگ نسکافه
ته همة شیکی که ازم مونده ماگ نسکافه است که به سلامتی طپش قلب سایزش داره آب میره
منتظری دیگه چی بگم؟
همینطور میخونی و بامن میآی؟
.
.
خبر همینا بود که گفتم
.
.
بعد هم رفتم منزل عمو
الانم دیگه خوابم گرفته و دارم میرم لالا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر