هیچی فقط خواستم بگم هنوز آدم نشدم و
وقتی آدم ، آدم نباشه همون بهتر که تا کرکرههاش نیمه سنگین شده
بپره بین ملافههای تمیز رختخواب
ممکنه خوابت نبره دیگه و دم صبح کار به آرام بخش برسه
بابا نخورید دیگه اینا چیه شما میخورید؟ اه
بعضی رو میشناسم که به هر مناسبت مثل نقل و نبات میاندازن بیرون وهر لحظه شکل یکی از قرصان که میخورند
نه شکل اولیه خودشون
همینجوری همه اخته مخته شدیم و نسل عشق برافتاده دیگه نه ؟
فکر کنم هنوز پلکهام نیمه سنگین و حرفم هم نمیآد چون ذهنم داره خوابش میبره و نه گمانم بیش از اتمام این خط براش جونی مونده باشه که بخواد به چیزی توجه کنه و یا دربارهاش نظر بده و بگه هستم که نکنه یه وقت ازش غافل بشم و به خودی برسم که هزارههاست ازش دور موندم و آدرس راه بازگشت به او را هم در همان آغاز له له ازم قاپ زد و ما هم شدیم سفیر و سرگردون و حیرون این میدون که گفتن اسمش زندگی و همه خودشون رو ریز ریز میکنند که بهترین قاچش رو ببرن و از دیگری عقب نمونن و نگو هر کدوم از قبلی و بعدی عقبیم و الکی و هن و هن کنان و نفس زنان بی وقفه فقط میدویم که این موقع شب انقدر خسته بشیم که چهاردست و پا خودمون رو به تخت برسوینم ولی تهش بگیم ، خدایا شکر بالاخره تکوندن این سالن شهرداری تموم شد و یا بهتره بگم ، خدایا لطف کن سال دیگه که قراره برم خونة حیاط دار بهقدری بزرگ باشه که شب هفتم هشتم تکوندنش تموم بشه و منم با دلی خوش و چشمم دشمنان کور به رختخواب برم و بهیاد شبهای بچگی که از زیر پشه بند نسیم خنک شهریور نوازشم میداد و نور ماه روی تنم راه میرفت و با حسی از آرامشی عمیق بهخواب برم و به این فکر نکنم که چرا تنهام و یا اینکه کی برای اولین بار گفت، آسمان آبیست و چمن سبز و قرار بود فقط سبز زندگی کنیم که سر از کوچه پس کوچههای صد رحمت به محلة ارباب جمشید درآوردیم که رنگی از آرزوها و خیال داشت و هنوز کسی از این گمشدگی آگاه نشده و به فکر کسی نمیرسه زمین و حیات انسان از مدار خدوندگاری خارج شده و نمیتونه کنترلی بر اوضاع داشته باشه و بهتره هر کی هر چی داره چار چنگولی بچسبه که بغل دستی از چنگش در نیار
اوه چه کردم!!
شرمنده چه خط درازی شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر