گاهی دلم برای شمامیسوزه.
بهنظرم حتا ما آدمها مسئولیت حرفهایی که به زبان میآریم را به عهده میگیریم و یا طبق قوانین کیهانی شما، باید بگیریم
تازه بهما میگن مخلوق شما که بی خواست فردی شما گفتی باش و مام شدیم
وقتی گفتی از روحت درما دمیدی، گفتیم خب پس خواست شما همان خواست ماست
ولی ما بهقدر ذره روحی که دمیدی میتونیم حساب کتاب نگهداریم. باقیش میره، ید اقتدار روح شما
با اینحال باید مدام مواظب باشم گلها زمستون و تابستونشون قاطی نشه
و روزهایی مثل امروز که مجبور شدم هرآنچه بخاطر سرما به خونه آوردم، برگردونم سرجاش
باید غذا بدم و آمادهشون کنم برای نشستن در آغوش بهار
یه حالایی باید و دارم به خونه میدم. حالا گو اینکه این مُد فنکشویی ما رومستخدم دائمی کرده
با اینحال نمیشه با کارهای همیشگی فکر کرد بهار شد و عید از راه رسید
همونطور که عید بدون پامچال، بنفشه، لاله و سینره و یا سنبل عید نمیشه
همه این روضهها رو خوندم تا بگم:
شما مطمئنی این جماعت بشری از یادتون نرفته؟
مسئولیت کی به گردن کیه؟
ما که بیشتر از شما درگیر مسئولیت این روح خدایی شما با توقعات شما شدیم
پس، ببینم
کدوم
خداییم؟
ما یا شما؟
که همه حوالههای شرمون رو میفرستیم برای شما و منتظریم از ما حمایت کنی
و منتظر حمایتت مینشینیم و هرچه بلاست با این انتظار بسوی خود میکشیم؟
خب دیگه کیبه کیه؟ تاریکیه ما بین احکامیم ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر